Abstract:
هرمنوتیک فلسفی که مارتین هایدگر آن را بنیان نهاده بود، مورد نقد برخی از متفکران پیرو سنت ایدهآلیستی آلمان قرار گرفت. گادامر در دفاع از
هرمنوتیک فلسفی با التزام به اصول مطرح شده هایدگر، اندیشههای جدید خود را در این باره مطرح کرد. هستیشناسی فهم و تجربه و تاریخمندی آن دو،
هستیشناسی زبان و جایگاه هرمنوتیکی آن، منطق مکالمه یا دیالکتیکی بودن فهم و معرفت، ادغام افقها، رابطه متن و تأویلکننده یا خواننده آن،
پیشفرضهای فهم و تأویل مفاهیم و اصول محوری هرمنوتیک فلسفی گادامر را تشکیل میدهند. وی در تأکید خود بر دیالکتیکی بودن فهم و معرفت،
وامدار افلاطون و هگل است. چنانکه در تأکید بر جنبه کارکردی و پراگماتیسمی فهم از حکمت عملی ارسطو الگوبرداری کرده است.
اهتمام گادامر به تفسیر متن، که در آغاز در هرمنوتیک فلسفی هایدگر چندان مورد توجه نبود، هرمنوتیک فلسفی را کاربردیتر و قابل فهمتر کرده
است. این اهتمام از نگرش خاص گادامر به زبان نشأت میگیرد که اندیشهای کاملا ابتکاری به شمار میرود. او زبان را صرفا وسیلهای برای بیان و انتقال
افکار نمیداند. بلکه برای زبان هویتی عینی قائل است که نقش انسان درک و شناخت آن است نه وضع و ساختن آن.
اندیشههای گادامر را برخی از معاصران آلمانی وی چون اریک هرش و هابرماس نقد کردند. اساسیترین نقد هرمنوتیک فلسفی دو مطلب است: یکی
اینکه روششناسی فهم را چندان جدی نمیگیرد. کاری که در کانون هرمنوتیک ماقبل فلسفی قرار داشت. با این که بدون داشتن روش استوار منطقی برای
فهم، دست یافتن به فهم میسور نخواهد بود. دیگری اینکه این تفکر فلسفی به نسبیگرایی و شکاکیت لجامگسیختهای در معرفت میانجامد.
Machine summary:
"هرش دیدگاه گادامر را که به محوریت متن از نگاه خواننده و تأویلگر معتقد است، سخت نقادی کرده است؛ برخی از نقدهای وی بدین قرار است: نقد اول: اگر شکاف میان گذشته و حال همان قدر که هرمنوتیک تاریخی گرا ادعا میکند، ژرف و ناگذشتنی است، پس هیچ فهمی، حتی فهم متون زمان حال هم ممکن نخواهد بود، زیرا زمان حاضر هم مفهومی دگرگونی ناپذیر و ایستا نیست و میتوان اجزای تشکیل دهنده زمان حال را مورد سؤال قرار داد و مدعی شد که این اجزا نیز از یکدیگر فاصله دارند.
اگر چه جزئیات این مناظره همراه با تحول و تحویل نظریه فلسفی هابرماس، تغییر کرده است، اما مسئله اصلی وحیاتی همواره ثابت مانده است و آن این است که آیا فلسفه میتواند در حلقه هرمنوتیک باقی بماند، محدودیت شرایط تاریخی را بپذیرد و همچنان بدون این که مشروعیت خود را نقض کند بتواند اصول عقلانی را به منزله شرط تحقق اعتبار وحقیقت این یا آن فهم خاص، ارائه کند؟ در حالی که گادامر به آن شکلی از خرد که آن اصول متعالی و بخردانه را شامل میشود، باور ندارد و پذیرش آن را آرمانگرایی میخواند، هابرماس تأکید داشت که این شکل خرد همچون نیرویی وجود دارد و مانع از آن میشود که ما تسلیم سنت شویم."