Abstract:
ایلیاد هومر به عنوان اثری که تاثیری کلان بر جامعه خویش نهاده است، از اولین آثاری است که از منظر «رسالت و تعهد» به آزمون نهاده شد. شاهنامه فردوسی نیز محصول ضرورت و رسالتی است که تاریخ بر دوش شاعر نهاده است. پژوهش پیش رو در پی آن است که نشان دهد داوری یک اثر ادبی از نظر رسالت و تعهد، مستلزم در نظر داشتن دو عامل اساسی است: «شرایط عصر» و «بینش ادیب» که البته خواه ناخواه از اوضاع زمانه خود متاثر است. از این رهگذر درمی یابیم «یک اثر ادبی بنا بر ضرورت های تاریخ و مقتضیات اجتماع وقت» چیزی غیر از آنچه هست، نمی تواند باشد. تبیین تاثیر و کارکرد رویکردهایی که دو شاعر از منظر تعهد ادبی در سبک داستان سرایی خود در پیش گرفته اند، مقصد دیگر این پژوهش است.
Machine summary:
"رهیافتهای پژوهش موضع نگارندگان این پژوهش آن است که جستوجوی رسالت و تعهد در اثری هنری،نخست،بدون توجه به عامل مؤثر در شکلگیری احساس تعهد و نوع رسالت یعنی مقتضیات و شرایط عصر و تأثیر آن بر بینش و جهانبینی هنرمند مانند تحمیل عقاید و انتظارات شخصی بر کار هنرمند است؛زیرا«به همان اندازه که حقایق و وقایع جلوهها و ابعاد گوناگون دارند،هم درک و دریافت این حقایق و هم نوع گرایش بدانها،متنوع و متفاوت خواهد بود»؛حقیقتی که غفلت از آن، ممکن است امثال سهراب سپهری را به مسلخ نقد یکسویه بکشد که از چه رو وی در عصر جنبشها و تکاپوهای مردمی و آزادیخواه،نگران آن است که چرا «هیچکس زاغچهای را سر یک مزرعه جدی نگرفت»و دوم اینکه؛در صورت فرهیختگی مخاطب و تجهیز وی به ابزار تفسیر و تأویل،میتوان پیامهایی ضمنی از اثر ادبی دریافت؛ازاینرو جا دارد منتقداتی که ادبیات را«متعهد»میخواهند، در کنار ادیب،مخاطب را نیز به تعهد«تجهیز به ابزار فهم درست»فراخوانند؛ برای نمونه چنانچه با رویکردی تأویلگرانه ایلیاد را قرائت کنیم،گاه پیامها، عبرتها و دغدغههایی از دل حوادث و گفتوگوی شخصیتها به گوش و چشم میرسد که شاید در هیچ یک از دیگر شاهکارهای ادبی مانند آن دیده نشود؛برای نمونه از سرانجام قهرمانانی که در پی غرور،کینکشی و شهوترانی به جوانمرگی و جنون کشتار و دستدرازی دچار میشوند،میتوان نتیجه گرفت که"سرنوشت مقدر افتخارطلبی،انتقامخواهی و کامجویی(سه موتیف محوری ایلیاد)،مرگ زودرس،خشم کور و تجاوز است"؛نیز از سرانجام هکتور میتوان آموخت که گاه اوجگیریهایی که روزگار بیچونوچرا در اختیار آدمی مینهد، در واقع مقدمهای است برای هرچه شدیدتر و کشندهتر بر زمین خوردن!آیا با این رویکرد،کاتارسیس ارسطو یا همان روانپالایی مخاطب محقق نمیشود؟ گذشته از تأویلگری،اینکه هومر جزئیاتی از عصر تاریکی را با توصیفاتی موشکافانه که بسیاری از کشفیات باستانشناسی و ابهامات تاریخی را پاسخ گفته است،خود رسالتی بزرگ-هرچند ناخودآگاه و ناخواسته-به شمار میرود و باز فراتر از این،نقش انکارناپذیر هومر در یکپارچگی ملت و آیین یونانی جبران مافاتی است برای فساد اخلاقی که ممکن است مخاطب خام از قرائت ایلیاد بدان دچار آید!بنابراین اتخاذ رویکردهای تعهدی در تعامل با آثار ادبی«خودگو»، مأموریت مخاطب(چه منتقد و چه خواننده)است نه ادیب."