Abstract:
بااین که عرفی شدن درغرب یک فرایند پرسابقه
و جدید است و در آرای بیشتر «متفکرین
آن شده لیکن تنها در چند دهه اخیر،
توجهات بیشتری رابین اندیشمندان علوم
انسانی و خصوصا جامعه شناسان برانگیخته و
جامعه شناختی دین بدل شده است. این عطلف
توجه که خود تحت تاثیر اتفاقاتی است که در
واقعیتهای جاری جهانی قرار دارد، باعث
شده تا به این واقعیت دائما جاری در جوامع
بشری، از نو و با تامل بیشتری نظر شود و از بل
آن. ادبیات حجیم و گران سنگی پدید آید.
ویزژگی دیگری که موجب شده تا موضوع
عرفی شدن درعداد مسائل مهم و زندة حوزههای
یسپژوهی جامعهشناسی» مردمشناسی,
روانشناسی, فرهنگ شناسی, مطالعات تمدن,
تاریخ و فلسفة دین قرار مسئلة بروز
واژگونگی و توقف در فرایندی است که انتظار
می رفت همچون قرون گذشته بیهیچ وقفه و
عقب گردی به راه خویش ادامه دهد. ادبیات
نظری دو دهه اخیر دربارة این موضوع» بیش از
واگویی نظریات کلاسیک عرفی شدن که آن را
فرایندی حطی» جبری» جهان شمول و بی وقفه
می دانست, مشحون از نقدها و ایرادات نظری و
تجربی حادی است که بر نظریات خام گذشته
وارد شدهاست ولزوم برخی تعدیل های اساسی در آن را مطرح می کند. مطرح شدن این مباحث,
موجب شد تا عرفیشدن از یک موضوع
تکراری و غیرقابل مناقشه ، به یک بحث زنده و
پیچیده و جذاب بدل شود.
Machine summary:
"شاید مدعای گلنر برای کسی که در بستر یکی از دینیترین جوامع اسلامی زندگی میکند و در عین حال شواهد فراوانی از تمایلات عرفی و دامنگستر شدن نوع زیست،معیشت و هنجارهای غربی را در آن به عینه میبیند،سخن گزافی به نظر آید،اما با عبور از لایههای سطحی که با سهولت بیشتری تحت تأثیر فرهنگ مسلط و الگوهای غالب جهانی قرار میگیرند و مداقه در عناصری که در اعماق این جوامع و در کنه وجود مردمان آن در جریان است و در ذات و جوهر این دین جاری است و استعداد و ظرفیتهای شگرفی را برای تداوم دینباوری و دینداری زنده نگه میدارد،آنگاه اذعان خواهد کرد که آن مدعا چندان هم سطحی و ناشیانه عنون نشده است،بلکه از تفاوتهای بارزی برخاسته است که این مردمشناس غربی آشنا با جوامع شرق،میان این دو بستر اجتماعی، یعنی غرب و شرق و این دو آیین بزرگ تاریخی، یعنی مسیحیت و اسلام،مشاهده و به شکلی بیان کرده است.
درحالیکه هیچیک از فرق اسلامی دربارهء پیامآور آیین خویش،اعتقادی جز این ندارند که او انسانی پاک و امین و شایستهء برگزیده شدن به مقام نبوت،برای اخذ و ابلاغ وحی الهی به انسانهای دیگر بوده است،و هیچ جوهر الوهی و قدرت تصرف الهی برای او قائل نبودهاند، پیروان بودا-لا اقل یکی از شاخههای اصلی آن یعنی ماهایانا-در پنج قرن پس از وی و همچنین پیروان عیسی مسیح(ع)(به اعتقاد آنان)بلافاصله پس از مصلوب شدن،به چنین باوری رسیدند که او یک حقیقت متعالی و وجودی آسمانی بوده که در پیوند با امر مطلق قرار داشته است."