Abstract:
عشق یکی از دغدغههای اصلی کییرکگورد است؛ چنانکه یکی از کتب مهم خود را
بدان اختصاص داده و آثار عشق(2) نام نهاده است. عشقی که برای او ارزش دارد عشق
مسیحی، در مقابل عشق طبیعی (شهوی) و دوستی است. عشق مسیحی عشق به همنوع
است، پس تبعیض و ترجیح برنمیدارد. به گفته کییرکگورد کسی که قلبش از پراکندگی
پاک شده و ساحت نامتناهی وجودش را در آنات وجودش سریان داده است، در پاکی
دل(3) جز خیر هیچ نمیخواهد و بروز این خیر دستکم از حیث ارتباط با دیگران، عشق
است. در این پژوهش میکوشیم با توجه به مهمترین وجوهی که کییرکگورد درباره عشق
مسیحی بازمیگوید، تحول معنای عشق را نزد او توضیح دهیم و نشان دهیم که عشق
اصیل برای او نمیتواند جز آگاهی به وظیفهمندی نسبت به همنوع امر دیگری از جمله
احساس و عاطفه باشد.
Machine summary:
"برای رسیدن به چنین نتیجهای باید توضیح داد چرا «توجه به خود» که هیچ نوع عمل انسانی خالی از آن نیست، در مورد عشق نکوهیده است؟ نخستین پاسخ، استدلالی است تجربی مبنی بر اینکه در عشق، غیر از توجه به خود که به لحاظ اخلاقی خنثی است، نوعی خود خواهی هم به میان میآید.
آیا از این دو استدلال میتوان نتیجه گرفت که (4) عشق طبیعی فاقد ارزش اخلاقی است؟ پاسخ مستلزم رد یا قبول مقدمه دیگری است: (é3) هیچ رفتار معطوف به خود، دارای ارزش اخلاقی نیست (کییرکگورد در پاکی دل چنین باوری______________________________ 1.
مثلا اگر آنچه محبوب میخواهد عشقی کوتاه مدت باشد، آیا عاشقی که بدین خواسته گردن مینهد، میتواند بگوید چون محبوب خواسته است چنین میکند حال آنکه خود محبوب در این رابطه مورد توجه نبوده است؟ اگر واقعا عامل دیگری جز خواست محبوب، عاشق را به این کار ترغیب نکند، فعل او اخلاقی خواهد بود.
در نگاه نخست به نظر میرسد که تأکید بر این چشم پوشی از خود درباره عشق به همنوع، با تأکید قبلی او بر «همچون خود» تقابل پنهان داشته باشد؛ وقتی بر «عشق به همنوع همچون خود» تأکید شود، چشم پوشیدن از خود چه معنایی دارد؟ از دیگر سو فرد مخاطب فرمان عشق، خودش هم یک همنوع است و مجاز است به خودش عشق بورزد، هر چند نه در معنای مذموم(2)."