سلول های اضافی معصومه میرابوطالبی 27 مهر خیلی وقت بود که میخواستم در مورد این صدا با کسی حرف بزنم اما نمیشود.
29 مهر همه چیز مسخره شده، خودشان هم میدانند عمل فایدهای ندارد؛ اما این سمیرای بدبخت را دوباره امیدوار میکنند.
دیدم نه، این سمیرا خیلی دلش خوش شده؛ دست خانم دکتر را پس زدم و گفتم: «من دکتر مرد میخوام.
سمیرا به دست و پایم افتاده بود که بس کنم، اما دوست داشتم عقده این چند وقته را خالی کنم.
اما کی؟ کجا؟ کسی میخواست بیاید توی اتاق یا با همان چیز گرد میخواست من را ببیند.
با این که به پنجره خیره شده بودم همه آن قدر حواسشان به مرده بود که اصلا به من نگاه نمیکردند.
اما این جا دیگر زندهگی دست خودم است.
البته این درخت رو به روی پنجره کاج است و هیچ وقت شکوفه نمیدهد؛ اما وقتی اردیبهشت میآید حتما همه جا خوشگل میشود.