Abstract:
کارکرد عقل عملی در اصول فقه گرچه فیالجمله و بهطور پراکنده در کتب اصولی مورد بحث قرار گرفته است؛ اما با اینکه مجموعه احکام عقل عملی مورد استفاده در اصول فقه، چه بهنحو کلی، مثل اصل حسن و قبح عقلی و چه بهنحو صغروی، مانند قبح تجری، قبح تفویت اغراض مولا و حسن احتیاط، فراوان و دارای جهات مختلفی است، تفصیل بحث در هیچیک از این کتب بهنحو موضوعی و یکجا مورد بحث و مداقه قرار نگرفته است. در برخی از کتب متقدمان به برخی از وجوه مسئله پرداخته شده است؛ مثلا بحث از حسن و قبح در کتبی چون «الفوائدالحائریة» (ر.ک: وحید بهبهانی، 1415ق، ص363ـ378)، «الفصولالغرویة» (ر.ک: صاحب فصول، 1404ق، ص316ـ350)، «فرائدالاصول» (ر.ک: شیخ انصاری، [بیتا] ص230ـ245) و «هدایة المسترشدین» (ر.ک: اصفهانی، [بیتا]، ص433ـ442) دیده میشود؛ اما پس از آن، این اندک هم در کتب متأخرین کمیاب گردیده است و تنها محقق اصفهانی در لابلای دلیل انسداد، بحثی درمورد آن آورده است (محقق اصفهانی، 1374، ج2، ص322به بعد). در کتب مختلف شهیدصدر این مسئله تا حدودی جایگاه خود را باز یافته است و اخیرا جناب عمار ابورغیف یکی از شاگردان شهید صدر در کتابی دو جلدی تحت عنوان «الاسسالعقلیة» بحث مستقلی با عنوان تطبیقات عقل عملی در اصول فقه مطرح نموده است. البته طبیعی است که جای چنین مباحثی نه در علم اصول که در فلسفۀ علم اصول است و چنین علمی بسان سایر فلسفههای مضاف به علوم، هنوز در حوزههای علوم دینی جایگاه اساسی خود را نیافته است؛ گرچه محققان گرانمایهای در این زمینه پیشقدم گردیده و در پی پایهگذاری این علوم برآمدهاند.* در این نوشتار پس از تبیین مفردات موضوع و تعیین مراد از عقل عملی و تبیین موضوع و محدودۀ آن، به کارکردهای عقل عملی در مباحث اصولی اشاره گردیده است. کارکرد عقل عملی در اصول فقه گرچه فیالجمله و بهطور پراکنده در کتب اصولی مورد بحث قرار گرفته است؛ اما با اینکه مجموعه احکام عقل عملی مورد استفاده در اصول فقه، چه بهنحو کلی، مثل اصل حسن و قبح عقلی و چه بهنحو صغروی، مانند قبح تجری، قبح تفویت اغراض مولا و حسن احتیاط، فراوان و دارای جهات مختلفی است، تفصیل بحث در هیچیک از این کتب بهنحو موضوعی و یکجا مورد بحث و مداقه قرار نگرفته است. در برخی از کتب متقدمان به برخی از وجوه مسئله پرداخته شده است؛ مثلا بحث از حسن و قبح در کتبی چون «الفوائدالحائریة» (ر.ک: وحید بهبهانی، 1415ق، ص363ـ378)، «الفصولالغرویة» (ر.ک: صاحب فصول، 1404ق، ص316ـ350)، «فرائدالاصول» (ر.ک: شیخ انصاری، [بیتا] ص230ـ245) و «هدایة المسترشدین» (ر.ک: اصفهانی، [بیتا]، ص433ـ442) دیده میشود؛ اما پس از آن، این اندک هم در کتب متأخرین کمیاب گردیده است و تنها محقق اصفهانی در لابلای دلیل انسداد، بحثی درمورد آن آورده است (محقق اصفهانی، 1374، ج2، ص322به بعد). در کتب مختلف شهیدصدر این مسئله تا حدودی جایگاه خود را باز یافته است و اخیرا جناب عمار ابورغیف یکی از شاگردان شهید صدر در کتابی دو جلدی تحت عنوان «الاسسالعقلیة» بحث مستقلی با عنوان تطبیقات عقل عملی در اصول فقه مطرح نموده است. البته طبیعی است که جای چنین مباحثی نه در علم اصول که در فلسفۀ علم اصول است و چنین علمی بسان سایر فلسفههای مضاف به علوم، هنوز در حوزههای علوم دینی جایگاه اساسی خود را نیافته است؛ گرچه محققان گرانمایهای در این زمینه پیشقدم گردیده و در پی پایهگذاری این علوم برآمدهاند.در این نوشتار پس از تبیین مفردات موضوع و تعیین مراد از عقل عملی و تبیین موضوع و محدودۀ آن، به کارکردهای عقل عملی در مباحث اصولی اشاره گردیده است.
The functions of practical reason are briefly and excursively discussed in the books discussing the principles of jurisprudence. Although many commands of practical reason are used in the principles of jurisprudence، both the major commands – such as the rule of rational badness and goodness - and the minor commands – such as the badness of Tajarri (daring against God)، the badness of wasting God's purposes، and the goodness of precaution، but this subject is not separately and elaborately discussed in any one of these books. Some aspects of this subject are discussed in some precedent books; for example the discussion of goodness and badness is discussed in these books: 'Al-Fava'ed Al-Ha'eriyyah' (refer to Vahid Behbahani، 1415 LAH، pp. 363-378)، 'Al-Fosoul Al-Qaraviyyah' (refer to Saheb Fosool، 1404 LAH، pp. 316-350)، 'Fara'ed Al-Osool' (refer to Sheikh Ansari، pp. 230-245) and 'Hedayah Al-Mostarshedin' (refer to Mohaqqeq Isfahani، pp. 433-442). But in the books of recent scholars this little discussion is also rarely found; it is only Isfahani (Mohaqqeq Isfahani، 1374 SAH، v. 2، p. 322 on) who has mentioned this discussion while he presents the reasons of Insidad (lack of religious sources). Martyr Sadr has also mentioned this discussion in his different books to some extent; and recently one of his pupils، Abu Raqif، has presented an independent discussion regarding the applications of practical reason in the principles of jurisprudence in a two volumed book named 'Al-Osas Al-Aqliah'. It is clear that these discussions should not be discussed in the principles of jurisprudence rather they should be discussed in the philosophy of the principles of jurisprudence; and this science، like the philosophy of other sciences، has not been completely developed in religious fields. Yet some worthy scholars have made great efforts in this regard and have tried to establish these sciences.* After explaining the meaning of expressions of this subject and the meaning of practical reason and clarifying the subject and its range، the functions of practical reason in the principles of jurisprudence will be explained in this article.
Machine summary:
"نوع اموری که به کمال شخص بر میگردد؛ مثل دفع ضرر محتمل و یا حسن احتیاط در امور فردی، بنابر نظر اصفهانی چگونه قابل تبییناند؟ و اشکال سوم این نظریه، همانگونهکه در برخی از تقریرات هم آمده، لزوم تسلسل است؛ زیرا سؤال میشود که آیا منشأ حکم به حسن حفظ انتظام جامعه عقل است یا بنای عقلا؟ اگر عقل باشد که اقرار به حسن عقلی است و اگر عقلایی و بنای عقلا باشد، مسلم است که بنای عقلا_ بما هم عقلا_ باید از یک وجه راجحی برخوردار باشد.
موضوع مهم دیگری که نیازمند تنقیح و تبیین است، بحث کاربرد عقل در اعتباریات است؛ چنانکه نوعا احکام را از اعتباریات میدانند و حتی بیشتر گزارههای علم اصول را اعتباری میدانند و به دنبال این نظر، برخی کاربرد استدلالهای عقلی در اعتباریات را بیثمر دانستهاند؛ نظری که از کلمات علامه طباطبایی و استاد مطهری برمیآید (طباطبایی، 1377، ج2، ص172ـ174)، آیا واقعا احکام اعتباریاند، حتی اگر حکم را همچون آغاضیا عبارت از «ارادۀ مبرزه» بدانیم (بروجردی، 1417ق، ج3، ص12 و ج4، ص164)، یا اگر حکم وجوبی را انشا به داعی جعل داعی و حکم تحریمی را انشا به داعی زجر بدانیم؟ به نظر میرسد حتی در صورت دوم، سخن از حقیقیبودن حکم، گزاف نیست؛ زیرا داعی بر حکم_ یا همان انگیزه_ از مقومات حکم محسوب میگردد و انگیزه امری حقیقی است و بر فرض اعتباریبودن، آیا میتوان ملتزم شد که در اعتباریات جایی برای استدلال منطقی نیست؟ نکته دیگر اینکه آیا قضایای علم اصول اعتباریاند؟ به نظر میرسد، حتی اگر قائل به اعتباریت احکام شرعی باشیم، هیچ تلازمی با اعتباریبودن علم اصول ندارد؛ چنانکه اعتباریبودن محمولات علم اصول بر فرض تسلیم، مثل حجیت، منجزیت و معذریت و..."