نگاهی به کتاب تنهایی پر هیاهو نوشته بهومیل هرابال Introduction and review

"هانتا دوبار تکرار م کند در سرزمینی زندگیمی‌کند که«از 15 نسل پیش به این سو بی سواد ندارد»او تاکید دارد در بین مردمانی زندگی می‌کند که بهخاطر یک عدل اندیشه‌هیا برهم فشرده شدهحاضرند جان خود را نثار کنند. اما با تمام این واقعیاتکه هانتا با دو چشم خود می‌بیند،از مغایرت ذاتی خودبا آنها یعنی بی‌تفاوتی آنها از محتوای کارشان-کههمان مثله کردن کتاب‌هاست-شاکی بود و آنها را دردل سرزنش می‌کرد و زمانی که همین کارگرها از اومی‌خواهند تا نظرش را راجع به اوضاع کارخانه بگوید،هانتا از جمع آنها می‌گریزد،اما بعد از آن که به حدکفایت از آن‌ها دور می‌شود با خود می‌گوید:«اگرمی‌توانستم همراه با بریگاد کار سوسیالیستی به یونانبورم،برایشان فقط از فلسفه و معماری داد سخننمی‌دادم،از همه خودکشی‌ها برایشان می‌گفتم،ازدمونستن و افلاطون و ارسطو حرف می‌زدم،اگرمی‌توانستم همراه این بریگاد به یونان بروم."