Abstract:
اساس مقاله حاضر بررسی نظری ساختار طبقه متوسط (با تاکید بر طبقه متوسط جدید) در ایران است، و به لحاظ روش شناسی از نوع مطالعه تحلیلی می باشد که برای جمع آوری اطلاعات از روش اسنادی استفاده شده است.چارچوب نظری انتخابی برای تحلیل طبقه، براساس نظریات ماکس وبر و آنتونی گیدنز می باشد. زیرا در نظریات این دو صاحبنظر از سه ملاک ثروت، منزلت و قدرت (موقعیت اقتصادی، اجتماعی در کنار توانمندی و تخصص) برای تمییز دادن طبقات و اقشار اجتماعی استفاده شده است و از آنجایی که عمدتا طبقه متوسط (جدید) را گروه بوروکراتها تشکیل میدهند، هرچند بعضی از این افراد از لحاظ اقتصادی و درآمدی ضعیف هستند، ولی در مجموع، این افراد از نظر تحصیلات و تخصص در سطح بالایی میباشند و به همین جهت در طبقه متوسط قرار می گیرند. اما مفهوم طبقه متوسط جدید در ایران حاصل ارتباط با غرب است و مراحل صنعتی و بطئی را مانند جوامع غربی نگذرانده است، تا مفهوم طبقه متوسط بدان معنا که در غرب است، باشد. یعنی طبقه متوسط حاصل نوسازی و مدرنیزاسیون است که از جوامع غربی وارد کشور شده و این طبقه از جنبش مشروطه به این طرف رشد داشته است. در مجموع طبقه متوسط جدید با محوریت روشنفکری شکل گرفته است، چون گفتمان روشنفکران، گفتمان دموکراسی است.
Machine summary:
"o} &%05006TJOG050G% {IBدو صاحبنظر از سه ملاک ثروت،منزلت و قدرت(موقعیت اقتصادی،اجتماعی در کنارتوانمندی و تخصص)برای تمییز دادن طبقات و اقشار اجتماعی استفاده شده است و ازآنجایی که عمدتا طبقه متوسط(جدید)را گروه برورکراتها تشکیل میدهند،هر چندبعضی از این افراد از لحاظ اقتصادی و درآمدی ضعیف هستند،ولی در مجموعه،اینافراد از نظر تحصیلات و تخصص در سطح بالایی میباشند و به همین جهت در طبقهمتوسط قرار میگیرند.
بنابراین سوال اصلی مقاله این است کهبرای شناسایی طبقه متوسط از چه معیارهایی میتوان استفاده کرد و وضعیت و جایگاهطبقه متوسط در کشور ما چگونه است؟آیا طبقه متوسط برای خود واجد«سیاست»و«آگاهی»(طبقاتی)خاصی است که با سیاست و آگاهی«طبقه کارگر»یا«طبقه سرمایهدار»متفاوت و بیگانه است و یا چنین وضعیتی در مورد طبقه متوسط وجود ندارد؟ بررسی مبانی نظری: در تحلیل طبقه درحالیکه مارکس تقریبا تأکیدی انحصاری بر عوامل اقتصادی بهعنوان عامل تعیینکنندۀ طبقه اجتماعی دارد،وبر بیان میدارد که به علایق اقتصادی بایدبعنوان موردی خاص از مقوله بزرگ ارزشها نگریسته شود،مقولهای که شامل مواردزیادی میشود که نه صرفا اقتصادیاند و نه در راستای منافع قابل ارزیابیاند.
در نوشتار حاضر سعی فراوان بر آن بوده است که از یک چارچوبترکیب گرایانه به مسئله قشربندی اجتماعی و شناخت طبقه متوسط نگریسته شود،بدینترتیب کاملترین دیدگاه در این زمینه را میتوان دیدگاه ترکیبی وبر و گیدنز دانست که درآن دیدگاه از سه ملاک ثروت،منزلت و قدرت(توانمندی و تخصص غیر از مالکیتبرای تمیز دادن طبقات و اقشار اجتماعی استفاده میشود و از آنجایی که عمدتا گروهطبقه متوسط(جدید)گروه بوروکراتها را تشکیل میدهند و هر چند بعضی از این افراداز لحاظ اقتصادی و درآمدی ضعیف هستند،ولی در مجموع این افراد از نظر تحصیلاتو تخصص در سطح بالایی میباشند و در بیشتر اوقات به عنوان گروه مرجع(دارایمنزلت و مشروعیت)از طرف نوجوانان و جوانان پذیرفته میشوند."