Abstract:
بیشک دیلتای نقش مهمی در نظریات مربوط به علوم انسانی دارد. این نقش را باید در نوع ملاحظه استقلالی در مورد علوم انسانی جستوجو کرد. وی، علیرغم تأثر از نظریات شخصیتهای گوناگونی که بسیاری از آنها علوم انسانی را مستقل از علوم طبیعی نمیدانستند، به استقلال علوم انسانی و تمایز سه گانه آن از جهت موضوع، غایت و روش معتقد است. از اینرو، سعی نموده به صورت عملی ویژگی علوم انسانی در هر سه جهت نامبرده را تبیین نماید. کمبود منابع در زبان فارسی در مورد دیدگاههای دیلتای در این زمینه، موجب شد تا این مقاله به تبیین دیدگاههای وی بپردازد. هدف اصلی نگارنده، کشف بنیادهای فکری دیلتای، به خصوص در منبع مهم «مقدمه بر علوم انسانی»، که اخیرا به زبان فارسی ترجمه شده و مقایسه آن با فیلسوف بزرگ مسلمان ملاصدرای شیرازی است. این مقایسه نشان میدهد که اگرچه علوم انسانی به معنای امروزین آن مرکز توجه اندیشمندانی چون ملاصدرا نیست، ولی دیدگاههای دیلتای به نوعی نقد مابعدالطبیعه ارسطویی و قرون وسطایی استوار است. البته این نقد بر مابعدالطبیعه صدرایی وارد نیست. توجه به مبانی فکری صدرایی بر اساس این نقد، میتواند مدخلی برای صدراییان در خصوص تبیینی متفاوت از علوم انسانی به حساب آید.
Dilthey، no doubt، has a significant role in theories on human sciences. This role should be investigated in an attitude which considers human sciences independent from natural sciences. In spite of the fact that he was under the influence of different thinkers’ views، most of whom did not consider human sciences independent from natural sciences، he held that human sciences is independent، and distinct regarding its subject matter، aim، and method. Hence، he has tried to explain practically the features of human sciences in view of its subject، aim، and method.
The lack of Persian resources about Dithey’s views on the subject led to the explication of his views in this paper. The main aim is to find Dithey’s intellectual foundations، particularly in his great work-“Introduction to the Human Science" which has recently been translated into Persian، and to compare these foundations with those of great Muslim philosopher، Mullā Şadrā shirazi. The comparison shows that although such thinkers as Mullā Şadrā did not focus on human sciences in its modern sense، Dithey’s views were based on a kind of criticism of Aristotelian and medieval metaphysics. This criticism، of course، does not apply to Sadraian metaphysics. According to this criticism، focusing on intellectual foundations of Sadraian thinking can be considered as a first step for followers of Mullā Şadrā to provide a different interpretation of human sciences.
Machine summary:
"138 بدین ترتیب، اگر مفهوم تجربه را گسترش داده و آن را شامل درک بیواسطه امور درونی بدانیم، در این درک واسطهای میان تجربه کننده و تجربه شونده وجود ندارد و به تعبیری با یکدیگر متحدند، روش علوم انسانی را باید تجربه بیواسطه دانست؛ اصطلاحی که دیلتای در مورد چنین تجربهای به کار میبرد، عبارت است از «Erlebnis» که آن را به «تجربه زیسته» 139 یا «به جان دریافته» ترجمه کردهاند.
176 اتفاق مهمی که در این دوران، پس از تحلیل واقعیتها بر اساس رابطه علی و معلولی و کشف شرایط عام در نظام عناصر و قوانین طبیعت توسط علوم تحصلی روی داد، ساماندهی نوعی جهانبینی بود که از درجه اعتبار مابعدالطبیعه معهود ـ یعنی مابعد الطبیعه صور جوهری ـ به شدت کاست و آن مابعدالطبیعه جایگاه خود را به عنوان اساس تبیین واقعیت در علوم خاص از دست داد.
آراء ملاصدرا برای بیان دیدگاه صدرا، در خصوص محورهایی که به تبیین هر چه بهتر علوم انسانی میانجامد، نمیتوان تنها به موضوعاتی اشاره نمود که مستقیما میتواند رافع مشکلات و دشواریهایی باشد که افرادی چون دیلتای را وادار نمود تا از مابعدالطبیعه به معنای ارسطویی آن، به عنوان گزینهای مناسب برای بنیاد علوم طبیعی دست بشویند، بلکه آنچه در این میان بسیار مهم است، نوعی حیات و زیست در عمق معانی و مفاهیمی است که به طورکلی گستره فکر و اندیشه صدرا را تشکیل میدهد.
242 از این لحاظ، قرابت نزدیکی میان دیدگاه صدرا و دیلتای وجود دارد که معتقد است، درک کلی و عمومی پدیدههای تاریخی ناشی از توان مفسر است برای پیوند زدن درک شخصی از واقعیت مورد نظر با مجموع نمودهای حیات انسان و آثار آن، در ارتباط با اشیا و حوادث."