Abstract:
سیاست مدن، همواره از مباحث جدی فلاسفه بوده است و آنان پابه پای انبیا، به این اندیشه توجه کرده اند. باید خاطرنشان کرد که انبیا به صورت نظری و عملی، و فلاسفه به صورت نظری به این مسئله پرداخته اند. از میان فلاسفه یونان، فیلسوفان پیش از سقراط به مسئله سیاست توجه داشته و افلاطون و ارسطو، بسیاری از آثار خود را به این بحث اختصاص داده اند. در فلسفه اسلامی نیز فارابی لقب «فیلسوف سیاست» را یافته است، گو ابن سینا هم بخشی از رساله خود را به سیاست مدن اختصاص داده است. فلاسفه دیگر همچون ملاصدرا، پس از این دو، نکته ای جدید را در این باره نیفزوده اند و می توان گفت که تنها به تفصیل و بسط مباحث مجمل فارابی و ابن سینا همت گماشته اند.
Civil politics has been always a serious issue for the philosophers issue and they have had a serious consideration to this thought following the prophets step by step. It should be noted that it has been considered by the prophets both in practice and theory and by philosophers just in theory. Among Greek philosophers، Plato and Aristotle have dedicated many of his works to the political thought. Al-Farabi has gained the title of “the philosopher of politic” in Islamic philosophy، too. It seems that Avicenna has dedicated a part of his treatise to the civil politics. And other philosophers، after al-Farabi and Ibn Sina، such as Mulla Sadra have added nothing new to it. In other words، philosophers such as Mulla Sadra have attempted just to develop the synopsis discussions of al-Farabi and Ibn Sina.
Machine summary:
"ملاصدرا به آرای فارابی و غزالی و بعضی دیگر از صاحبنظران، نظر داشته و در افکار آنان تأمل میکرده است، اما در بسیاری از مواضع آثار خود و به خصوص در شرح اصول کافی به واقعیت سیاست متداول پرداخته و شرایط پادشاهی و حدود قدرت پادشاه را مورد بحث قرار داده است (داوری اردکانی، 1378: ش31/70).
بنابراین او علاوه بر طبعی بودن حیات اجتماعی برای انسان، آن را برای نیل به کمال آدمی ضروری میداند و معتقد است که خداوند در طبیعت اجتماعی انسانها، هم برای بقای شخص و هم برای بقای نوع بشر تدبیر کرده است؛ برای بقای اشخاص، غذا، مسکن و لباس را پدید آورده و میل و شهوت را به صورت غریزی در آنها قرار داده است و برای بقای نوع بشر نیز اموری چون ازدواج، معاملات، مراتب خدمت و ریاست را ایجاد نموده است: انسان مدنی الطبع است؛ یعنی حیاتش منتظم نمیگردد مگر به تمدن و تعاون و اجتماع، زیرا که نوعش منحصر در فرد نیست و وجودش به انفراد ممکن نیست، پس اعداد متفرقه و احزاب مختلفه و انعقاد بلاد در تعیش ضروری است (همان: 557).
بیگمان در این سخن نمیتوان تردید داشت که وقتی فارابی میگوید پیامبر( سخن وحی را به واسطة خیال از ملک وحی، یعنی عقل فعال میگیرد یا میشنود، ظاهرا نظرش صرفا به شأن ظاهر نبوت و زبان حکایی و خطابی مخاطبه با عموم مردم بوده است و اگر علم نبوی را محدود در علم خیالی میدانست، نمیگفت که رئیس اول مدینه باید فضایل نظری و فکری و خلقی و عملی داشته باشد."