چکیده:
مقاله حاضر به سیاست خاورمیانه ای چین در خاورمیانه و رقابت آن با آمریکا می پردازد. سوال اصلیآن است که متغیرهای اثرگذار در سیاست خاورمیانه ای چین و رقابت آن با آمریکا چیست؟ یک فرضیه اصلی و دو فرضیه فرعی همسو با آن مورد آزمون قرار گرفته است . فرضیه اصلی آن است که سه متغیر «وابستگی انرژی چین» به خاورمیانه «اقتصاد»و حمایت از «ثبات » در خاورمیانه، متغیرهای موثر در سیاست خاورمیانه ای چین هستند. فرضیه فرعی آن است که آنچه در رقابت چین با آمریکا در سیاست خاورمیانه ای آن اهمیت دارد، اختلاف اساسی در الگوی برخورد با کشورهای منطقه است؛ چین متعهد به الگوی وستفالیایی مبتنی به عدم دخالت در مسایل داخلی کشورها و احترام به حاکمیت دولت هاست. این در حالی است که آمریکا پس از 11 سپتامبر به دنبال تعادل بین ثبات و تغییر از طریق دخالت در امور داخلی دولت ها و در برخی موارد به دنبال تغییر رژیم است .فرضیه فرعی دیگر همسو با دو فرضیه قبل، این است که به علت وابستگی چین به انرژی منطقه، چیناز حضور نظامی آمریکا در منطقه به دلیل تامین ثبات استقبال می کند، اما مادامی که این حضور نظامی موجد جنگ و ایجاد بی ثباتی نباشد. تمام فرضیه های سه گانه متکی به یک مفروض هستند و آن اینکه چین یک « قدرت در حال ظهور »همراه با رشد اقتصادی بالا، که خود مستلزم تامین بیشتر انرژی است، می باشد. مساله آن است که یک قدرت در حال ظهور اغلب موجد نگران ی هایی برای قدرت هژمون در منطقه به شمار می رود.
This article deals with China’s Middle East policy and its rivalry with the United States in the region. The main question is what factors determine China’s Middle East policy and its rivalry with the United States. The main hypothesis involves that the three variables including China’s energy dependence on the Middle East، economy and support for stability in the Middle East comprise the influential variables in China’s Middle East policy. There is an essential difference in Chinese and American approaches to the treatment of Middle Eastern countries. China is committed to the Westphalian model based on non-intervention in the domestic affairs of the countries and respect for state sovereignty، whereas the United States after September 11th seeks to strike a balance between stability and change through intervention in the internal affairs of states and، on occasion، through regime change. This paper is founded upon an assumption which is articulated as China is a rising power with high economic growth rate، necessitating further energy security. A rising power tends to cause concerns for the hegemonic power in the region.
خلاصه ماشینی:
"در حوزه امنیت منطقهای نیز چین پذیرفته است حضور ایالات متحده در منطقه آسیا-پاسیفیک،عاملی مهم در ثبات منطقه است؛ثباتی که برای تداوم رشد اقتصادی به عنوان انتخاب راهبردی این کشور اهمیت و اولویت اساسی دارد.
طی دو دهه اخیر بر اثر دستاوردهای اقتصادی چین،لزوم دستیابی به بازار فروش کالا،افزایش نیاز به منافع تامین نفت و گاز،فروپاشی شوروی و آثار منطقهای آن،وقوع جنگ بین ایران و عراق،وقوع جنگ خلیجفارس و افزایش حضور نظامی آمریکا در منطقه،تشدید بحران در پیرامون خلیجفارس از جمله در فلسطین و رویدادهای پس از 11 سپتامبر در افغانستان،عصر جدیدی در مناسبات چین و منطقه گشوده شده است.
اگر وضعیت کنونی رابطه چین با آمریکا مورد توجه قرار گیرد،شاید بتوان با نظر دسته دوم بیشتر همراهی کرد؛چرا که آمریکا از موضوعاتی چون فروش سلاح به تایوان،حمایت از دالاییلاما و مخالفت با نقض حقوق بشر در چین به عنوان اهرمی علیه پکن بهره میبرد و در این فضا طبیعی است که حاکمان پکن نیز باید اهرمهایی داشته باشند تا با این سیاستها مقابله کنند و عدم همراهی کامل با انزوای ایران یکی از همین اهرمهایی است که حاکمان پکن میکوشند با استفاده از آن در این شرایط،برای گروکشی آینده روابط خود با واشنگتن از آن بهره ببرند.
J niveK noitaicossA,seidutS lanoitanretnI eht ta detneserP eb ot repaP",ytiruceS naisA tsaE dna .
hcraM 0102",tsaE elddiM ehT dnA narI drawoT yciloP s'anihC",gnahC.
-etrtS roF retneC(SISC",tsaE elddiM eht ni rewoP tfoS s'anihC",namretlA."