چکیده:
ناظم حکمت، شاعر ترک و یکی از کسانی بود که تحت تاثیر مارکسیسم قرار داشتند، او 12 سال از عمرش را در زندان و نزدیک به 20 سال را در تبعید به سر برد. تجربه ای که برداشت او را از مکان به شدت تغیر داد و بر ساختار افق آثارش نیز تاثیر گذاشت. ساختار افق، چنان که کولو تبیین می کند، به مفهوم پدیدارشناسانه «در جهان بودن» نظر دارد و در اثر ادبی به دنبال تجربه زیسته نهاد یا سوژه است، نهاد به عنوان موجودی که همواره در مکانی قرار دارد و از آنجاست که دنیا را احضار می کند. این روش با این فرض آغاز به کار می کند که هر گفته ای بر اساس سه عنصر شکل یافته است: جهان، زبان و من. درباره ناظم حکمت و ساختار افق او، خواهیم دید چه طور گسست در دریافت زندانی از مکان در شعر او دیده می شود. این مقاله قصد دارد ردپای این گسست در ساختار افق را در بوطیقای زمان و مکان شعر حکمت بررسی کند. چگونه توصیف های او از مکان، او را از دیگر شاعران هم عصرش در ادبیاتی که به آن تعلق داشت، متمایز می کند؟ چگونه او این تمایلات جهان وطنی اش را با دغدغه مکانمندیش آشتی می دهد؟ چگونه یک شاعر ماده گرا با معنویت افق مواجه می شود؟ این ها سوالاتی است که این مقاله از طریق تحلیل ساختار افق شعر حکمت سعی در پاسخ دادن به آن ها دارد.
Nazim Hikmet (1901-1963)، Turkish poet and a true believer of Marxism، spent 12 years of his life in prison and nearly 20 years in exile، an experience that profoundly changed his perception of space and influenced the horizon structure of his literary work. As Michel Collot explains، horizon structure considers the phenomenological idea of “existence-in the world” and seeks the life character or subject matter in the literary work; the character as an existent which is always placed (positioned) in a certain location، from where it evokes the world. This method assumes that each statement is built from three components: World، Language and Me. With regards to Nazim Hikmet and his horizon structure، we will see how the break in the perception of the prisoner from space is visible in his poetry. This study will examine the traces of this rupture in the structure of the poetry of Hikmet. How does its spatial descriptions differ from others in the literature in which his poems are rooted? And how does he reconcile this terminology of space with Marxist tendencies as a universal human being? These are the questions we will try to answer. Next we will try to draw the structure of horizon in the poetry of this poet.
خلاصه ماشینی:
"مقالۀ حاضر تلاشی است بر مطالعۀ تأثیرات این گسست منظر بر بوطیقای مکان و ساختار افق )noziroh'd erutcurtS( در اشعار حکمت،که چگونه توصیفات او از مکان،اشعار او را از اشعار هموطنان همعصرش متمایز میکند؟او چگونه در اشعار خود دایرۀ واژگانی مربوط به مکان و مکانمندی را،که همواره حضوری بسیار چشمگیر دارند،با تمایلات مارکسیستی خود و آرزوی جهانی بودن آشتی میدهد؟با توجه به این که مفهوم افق،همواره چیزی اسرارآمیز و معنوی در خود داشته،چگونه این شاعر مارکسیست،که اشعارش گواه عطش او برای دست یافتن به دوردستهاست،ساختار افق شعرش را در چارچوبی مادهگرایانه به گونهای مدیریت کرده است که این خلأ روحی بزرگ به چشم نیاید؟اینها سؤالاتی هستند که مقالۀ حاضر میکوشد با رجوع به دستگاه نظری میشل کولوی فرانسوی،به آنها پاسخ داده،از خلال ساختار افق شعر ناظم حکمت را ترسیم کند.
این محور،شاعر را روی زمینی مادی و مادهگرا نگاه میداد اما مگر ممکن است کسی هیچگاه سرش را بلند نکند و عظمت آسمانها را نبیند؟در چنین تجربۀ نادریست که شاعر مکانگرا تمام هویت خویش را که از مکان نتیج میشده است،را فراموش میکند و محو آسمان میشود و شاید به جرأت بتوانیم ادعا کنیم تحلیل ساختار افق ناظم حکمت تنها رویکرد به شعر اوست که میتواند از این لحظات معنوی نادر پرده بردارد."