خلاصه ماشینی:
"اما وقتی این نابرابری ناشی از تفاوت میان کارآمدی منابع و یا ظرفیت کارآمدی باشد با نوعی شبه رانت مواجه هستیم که ما را با مشاهدات دیگرگونهای، مانند نوع نگاه مارشال و شومپیتر به مساله سود سرمایهداری مواجه میکند و وقتی این نابرابری در روابط بازار میان کارگر و کارفرما حادث میشود به صورت ارزش مازاد ظهور مییابد؛ که مفهومی اصلی در ادبیات مارکس و البته با واژگانی متفاوت در ادبیات اقتصاد سیاسی کلاسیک است.
شباهتشان(با نظامهای اجتماعی پیش از خود) نیز از آن حیث است که هر دو شکل ترتیبات، یک فزونی اجتماعی برای طبقه برتر ایجاد میکند، که باز هم این حقیقت را آشکار میکند که طبیعت سرمایهداری، نه فقط نظام مبادلههای عقلایی، بلکه نظامی مبتنی بر سلطه اجتماعی است.
این گونه اقدامات همچنان ادامه پیدا کرد تا زمانی که به دستگاه اداری امروزین که انحصار جبر قانونی را نگاه داشته (یا دوباره به دست آورده) است و مرکز نفوذ و قدرت نظامی مانده است، واگذار شد و این یعنی در هدایت امور مادی جامعه، از جمعآوری نیروی کار تا انباشت و استفاده از مازاد اجتماعی برای انجام چنین وظیفهای میباشد.
بدین طریق وجود دو قلمرو که هر یک مسئول بخشی از فعالیتهای ضروری برای حفظ ثبات ترتیبات اجتماعیای که نه تنها ساختاری کاملا متفاوت از ساختارهای پیش از سرمایهداری به سرمایهداری بخشیده است، بلکه همچنین بنیانی را برای حل مسألهای ایجاد نموده است که تنها توسط سرمایهداری به کار گرفته شده است و آن این است که نقش شایستهی دولت در مقابل تولید و توزیع چگونه باید باشد."