خلاصه ماشینی:
"حالا این فلسفه تاریخ که از زبان اروپایی و در فرهنگ اروپایی میبینیم، انعکاسش در سنت ما چیست؟ ما چه تلقیای از آن داریم و تفاوت و تمایزش را با تاریخ محض چه میدانیم؟ به طور خیلی خلاصه عرض کنم وقتی که شما از نسبت و ربط میان پدیدارها و وقایع سخن میگویید در واقع از حد گزارش پدیدههای صرف فاصله میگیرید، و میپرسید وقتی دو یا چند پدیده کنار هم قرار میگیرند، آیا میتوانند یک قاعده، نسبت و یا ربطی را در ذهن ما افاده کنند و یا خیر؟ یک مثال خیلی روشن بزنم، در زندگی معمول ما ممکن است هنگامیکه چند اتفاق کوچک و بزرگ که با هم فاصله زمانی دارند رخ دهد، از خود بپرسیم که آیا اینها با هم ربطی داشتهاند؟ آیا چیزی در چیزی تاثیر گذارده است؟ چیزی عامل پدید آمدن چیز دیگری شده است؟ یا خیر اینجا در واقع ما پای در عرصه نظری وقایع و در ساحت امکان و شرایط وقوع تاریخی قوم میگذاریم؛ یعنی زمانی که ما از صرف بازگویی پدیدهها، پا را به عرصهی عمیقتری گذاشتیم که آنجا دیگر صرف پدیدهها مطرح نیست، و در اصل ربط و نسبت پدیدهها مطرح است، اینجا ما به عرصه تامل نظری و یا مطالعه نظری تاریخ وارد شدهایم و در اصطلاح اهل فلسفه وارد «فلسفه تاریخ» شدهایم."