خلاصه ماشینی:
"اکنون آفتاب در ضیافت تولدت خاک در شکوه جنبشی دگر رخت زرد خویش را درید و تکان تازهای به خویش داد هم بدین سبب به رود زد تا غبار تاخت ستمگران دهر را در گذر آب شستشو دهد انتظار سهم ماست اعتراض نیز ما ظهور نور را به انتظار با طلوع هر سپیده آه میکشیم ای دلیل جنبش زمین قسم به فجر تا تولد بهار عدل ظالمان دهر را به دار میکشیم گوش را به نبض تند خاک میدهیم گام عادلی بزرگ را منتظر،شماره میکند در بهار،اعتراف سبز باغ را شنیدهام که میشکفت اذن رویش بهار را تو دادهای * باور گلی به ذهن ساقههای سبز لیک خود چو غنچهای صبور بسته ماندهای رسم غنچه نیست بسته ماندن غنچههای نرگس این زمان- به ناز باز میشوند ما ظهور عطر را ز غنچه تا به گل شدن انتظار میکشیم خاک تشنه است و ما از این کویر خندقی به سمت جویبار میکشیم * یک چپر میان ماست پشت آن چپر که تا خداست با فرشتهها به گفتگو نشستهای * آفتاب از جبین پاک تو طلوع میکند در فضای پاک چشم روشنت محو میشود غروب میکند ایستادهای بلند روشنان ماهتاب را نظاره میکنی با تو آسمان تولدی دوباره یافت پیشوای کاروان عشق! کاروان حماسه میسراید اینچنین: انتظار سهم ماست اعتراض نیز منجیا،یقین تو نیز منتظر چشم بر اشارۀ خدا نشستهای! سلمان هراتی"