چکیده:
غزالی ، از تاثیرگذارترین متکلمان مسـلمان ، در کتـاب تهافـت الفلاسـفه در مسـئله سیزدهم به پریشان گویی فیلسوفان و تناقضات آنهـا در مسـئله «علـم خداونـد بـه جزئیات » می پردازد. انگشت اتهام او صریحا متوجه شـخص ابن سـینا در خصـوص تلقی او از چگونگی علم خداوند به جزئیات است که به گمان غزالی این نوع تلقـی عملا انکار علم خداوند بوده و موجب کفر اسـت . در ایـن مقالـه می کوشـیم ضـمن تبیین دیدگاه امام محمد غزالی و ابن سـینا در ایـن مسـئله خـاص ، آن دیـدگاه ها را مقابل هم قرار داده و نشان دهیم که منشا این اتهام صـرفا یـک سـوء فهـم بـوده است ، آن هـم از ناحیـه کسـی کـه مـدعی اسـت دغدغـه دینـی اش او را بـه ایـن موضع گیری واداشته است . غزالی گمان می کرد که مشـائیان و بـه طـور مشـخص ابن سینا، از ترس راه یافتن تغییر به ذات خداوندی ، علـم خـدا بـه جزئیـات را انکـار کرده اند و این در حالی است که مشائیان خود "قدیم متغیر" را دارای فرضـی عقلـی می دانستند. پس بهتر آن بود که ایشان با مبنای خودشان علم خداوند به جزئیات را می پذیرفتند و نگران تغییر هم نمی بودند. اما غزالی توجه نکرده است که خدا از نظر مشائیان نمی تواند همان قدیم متغیر باشد و بنابراین ، این نتیجه در پایان این نوشته به دست آمده که انگیزه مشائیان و خصوصـا شـخص ابن سـینا در تبیـین و تفسـیر چگونگی علم خداوند به جزئیات مقدس تر از آن بوده که نسبت کفر بـه ایشـان روا باشد.
خلاصه ماشینی:
ایـن نوشته در پی آن است تا با طرح دیدگاه غزالی در مورد علم و مقایسه آن با دیـدگاه حکـیم عـالم اسلام ، یعنی ابوعلی سینا، نشـان دهـد کـه آیـا دغدغـه های کلامـی غزالـی تصـویر واضـح تر و منطقی تری از خدا را نشان می دهد که ارزش قربانی کردن انسان دیندار دیگری کـه متعلـق بـه طائفه فیلسوفان است را داشته باشد؟ یا قائلان به تکفیر مقاصد دیگری را دنبال می کرده اند؟ غزالــی در معیــارالعلم (غزالــی ، ١٩٩٣، ص٢٢٨) علــم را بــه مثــال مطــابق بــا معلــوم تعریــف می کند: "فان العلـم معنـاه مثـال مطـابق للمعلـوم فیکـون لهـا عشـر عبـارات اذ الالفـاظ تابعـه للآثار الثابته فی النفس المطابقه للاشیاء الخارجیه " در تعریـف غزالـی از علـم بـه وجـود عبـارات مختلـف از آن اشـاره شـده اسـت .
علم هــای مختلف انــد و علــوم مختلــف اقتضــای تعــدد را دارنــد و چگونــه ممکــن است که این علم هـای مختلـف تحـت یـک علـم واحـد درآینـد و سـپس ایـن علـم عبـارت از ذات عالم باشد بدون اینکه بر ذات عالم چیزی اضافه شده باشد؟ (غزالی ، ١٣٦٣، ص٢٠٥) به گمـان غزالـی ، فیلسـوفان علـم خـدا بـه جزئیـات را از آن جهـت نمی پذیرنـد کـه گمـان می کنند این علم موجـب تغییـر در ذات بـاری اسـت امـا خـود بـا قـول بـه قـدم عـالم و جـواز تغییــر آن عمــلا بــه آن راهــی رفته انــد کــه از آن اســتیحاش داشــته اند.