چکیده:
در این مقاله به بخشی دیگر از ابعاد اعتماد میپردازیم که آن عبارت است از اعتماد فردی و اعتماد اجتماعی. در یک نگاه میشود گفت مقوله اعتماد هم جنبه فردی و شخصی دارد و هم دارای جنبه گروهی و اجتماعی است. در تبین اعتماد فردی بیشتر محققین و اساتید آن را با نام اعتماد به نفس آوردهاند و عمده دلیل مقدّمیت اعتماد فردی بر اعتماد اجتماعی این است که هر کسی که بخواهد در محیط اجتماعی از ارزش و فرآورده اعتماد برخوردار باشد باید قبلا این ساختار را درون خود نهادینه کرده باشد. لذا برای درک بهتر اعتماد اجتماعی، ابتدا باید اعتماد فردی یا همان اعتماد به نفس را مورد کنکاش قرار دهیم.
خلاصه ماشینی:
"ولی خیلی بهتر است از عوامل درونی متأثر گردد چون اگر این اعتماد به نفس از بیرون به دست بیاید نه از عوامل درونی آن، «خود» موجود در وجودمان دیگر خود واقعیمان نیست و چنین افرادی که خودباوری آنها بیرونی است مانند خمیری هستند که هر کسی میتواند آنها را آن طوری که میخواهد شکل دهد و دلیلش این است که در واقع چنین افرادی وقتی مثلا با کسی صحبت میکند تمام مدت میخواهد طوری رفتار کند که نشان دهد حرفهای طرف مقابل صحیح و درست میباشد، یا میخواهد طرف مقابل برداشت مثبتی از آن داشته باشد و مخالفت با نظر و گفتههای طرف مقابل را توهین به او تلقی می کند و کسی که خودباوری خود را از بیرون میگیرد معمولا حرف خودش را نمیزند و نمیتواند در مقابل دیگران اظهار نظر کند و این در حالی است که در تنهایی خود از خود شکایت و انتقاد دارد که من هیچ نیستم و اصلا کسی مرا قبول ندارد (بیرشک، 1388،43).
وقتی جو رقابتی شدید در جامعه ما یا خانواده و یا نظام آموزشی ما انعکاس پیدا میکند باعث تشدید دو مشکل عمده میشود: نخست آنکه اگر تمامی کودکان از استعداد و فرصتهای یکسان برخوردار بودند در آن صورت رقابت و مقایسه، مقیاس تلاشی میشد که آنها به عمل آوردهاند و از آنجا که این تواناییها در افراد مختلف هستند همین گروه نسبتا ناموفق باقی میمانند و دیگر آنکه اگر فرد خود هدف را دستنیافتنی احساس کند، تلاش او به این دلیل تا اندازهای رنگ میبازد و شکستهای متوالی به احساس ناامیدی منجر میشود و به دنبال آن به این دلیل که «من نمیتوانم» در شخص احساس طرد شدگی به وجود میآید مانع یادگیری بیشتر میشود."