چکیده:
اگر در پی آن باشیم که ایده بینامتنیت کریستوا را در قامت یک هرمنوتیک در نظر آوریم، می توان گفت که چنین امری از مسیر تحلیل او از سوژه مولف/خواننده و از سویدیگر تحلیل او از متن می گذرد. پویایی سوژه از یکسو سوژه در فرآیند و پویایی متن از سویدیگر -بینامتنیت، متن زایشی و امر نشانه ای- به پویایی خوانش و در پی آن تاویل منجر خواهد شد. ثمره این پویایی چیزی جز کنار رفتن مفاهیمی چون قطعیت معنا، اصالت، یکتایی آن نخواهد بود و تا حدود زیادی فضا برای تکثر خوانش ها باز خواهد بود. این نوشتار در اندیشه آن است تا پس از مروری بر عناصر دخیل در شکل گیری مفهوم بینامتنیت و به طور کلی منظومه فکری کریستوا، نظیر مکالمه-گرایی باختین، زبان شناسی سوسوری و آراء بارت در باب متن به ترسیم سیمای این هرمنوتیک مورد اشاره بپردازد. هرمنوتیک مذکور، نه پیشنهاد نوعی روش و نه ناظر به معنایی قطعی، یگانه و مولف محور است؛ بلکه بر وجوه تاریخی، متکثر و برخوردار از بستر اجتماعی و سیاسی و. . . متن و معنا تاکید کرده و گونه ای فهمشناسی مبتنیبر زبان شناسی و روانشناسی ارائه می کند که کاملا در یک فضای پساساختارگرایانه و پست مدرن طرح می-شود.
خلاصه ماشینی:
(Kristeva, 1984, pبنابراین بینامتنیت نزد کریستوا نـا ر بـه امـوری پـیشپـاافتـاده همچـون کنایهها و نقلقولها نیست، بلکه گونهای امر یا شرط ضروری است که زبان میبایست تابع آن باشد.
در ایـن میـان، جریان گروه تلکل8 ( ،)Tel Quelفرمالیزم روسی و بهطور مشخص باختین و زبانشناسی سوسـوری در یک جنبه و مالحظات روانشناسانة فرویدی-لکانی در برداشت کریستوا از مفهوم متن، بینامتنیت و نسبت آن با مسألة تأویل در جنبهای دیگر اهمیت دارند که برای شرح نگاه کریسـتوا تـا حـدی متعـرض آنهـا 5 خواهیم شد.
)kristeva,1986b, pو چنانکـه پـیش از ایـن هـم اشـاره شـد، بـه رأی کریسـتوا، نشانهشناسی، میبایست زبان را بهعنوان یک فرآینـد داللتـی و نـه همچـون نظـامی ایسـتا یعنـی یـک «نظام نشانه»در نظر بگیرد و دیگر این که از نقش سوژة سخنگو و تاریخی در شکلگیـری نظـامهـای زبانی هم نباید غافل شد.
1 در حقیقت نگاه کریسـتوا را مـیتـوان نشـانهشناسـیای بـاختینگـرا توصیف کرد و مقصود او از بکارگیری تعبیر معناکاوی که پیش از این به آن اشاره کـردیم نیـز نـا ر بـه همین پروژة نشانهشناسی جدید است و بدین معنا میتوان تلقی کریستوا از متن و زبان را آمیزشی از آراء سوسور در باب زبان و ویژگی رابطةبنیاد بودن آن و رابطةبنیادی مکالمه و نیز عامل سرپیچی و پویایی در نظر گرفت که متأثر از نگاه باختین است.
با این تلقی بینامتنی از مـتن و در نظـر گـرفتن آن بـهعنـوان یـک فـرآوری، مؤلـف پـیش از آن کـه نویسنده باشد و در معنای مورد نظر کریستوا از تـألیف بـه «بازنویسـی» یـا تغییـر شـکل متـون پیشـین میپردازد و حتی پیش از آن میتوان گفت که خود خواننده است.