خلاصه ماشینی:
"گفتنی است چون این برداشت از ساختارگرایی بیشتر مد نظر گیدنز بوده، ما نیز این بخش را بیشتر توضیح میدهیم، چرا که گیدنز اولین نظریهپردازی بود که مسأله ساختار و کارگزار را به کانون مرکزی علوم اجتماعی باز گرداند؛ از این رو بخش سوم که اختصاص به نظریات او دارد، شاید مهمتر از بخشهای دیگر باشد؛ اما تبیین وی از رابطه بین ساختار و کارگزار برای برخی از اندیشمندان علوم اجتماعی قانع کننده نبود، بههمین دلیل توسعه هایی در نظریه وی صورت گرفت که بخش چهارم توضیح این توسعهها و اصلاحات میباشد که بیشتر بر نظریات روی بسکار متمرکز است.
وی در عین حال که معتقد است اکثر نظریه پردازان در تبیین پدیدههای اجتماعی، نگرش تک بعدی داشتهاند، به این مسأله نیز اذعان دارد که عدهای تلاش کردهاند تا جوانب مختلف یک پدیده را مد نظر قرار دهند؛ اما به نظر گیدنز این گروه نیز مرتکب اشتباه دیگری شده و رابطه بین کارگزار و ساختار را یک رابطه متقابل و یا دینامیسیم تأثیر پذیری دو گانه فرض کردهاند که در نهایت به تقدم یکی بر دیگری میانجامد.
د) واقع گرایی انتقادی گیدنز بحث خود را با انتقاد از دو دسته از نظریه پردازان شروع کرد که به زعم او هر کدام، تنها یکی از دو عامل ساختار و کارگزار را تعیین کننده دیگری میدانست و در نهایت با ارائه نظریهای در باب دوگانگی ساختاری در صدد حل مشکل تبیین پدیدههای اجتماعی برآمد و همانگونه که ذکر شد، با معضلاتی مشابه رو به رو ______________________________ 1Outwaite شد، یعنی در تحلیل نهایی کارگزار را بر ساختار ترجیح داد و ساختارها را محصول کنشهای انسانی به حساب آورد."