چکیده:
مقاله حاضر نگرشی انتقادی به اندیشهها و مبارزات سیدجمال دارد و
در صدد بررسی نارساییهای فکری و عملی حرکت سیدجمال است.
در این راستا مبانی نظری اندیشه اصلاحی سیدجمال و دیدگاههای
سیدجمال الدین اسدآبادی در سه محور اصلی گفتمان اصلاحی ایشان
یعنی اتحاد اسلامی، مبارزه با استبداد و جایگاه علم در پیشرفت مورد
نقد و بررسی قرار گرفته است.
خلاصه ماشینی:
"از یک سو، ایشان عامل اصلی انحطاط را استبداد سیاسی در جوامع اسلامی میدانست که از جمله موجب تفرق و شقاق در جوامع اسلامی شده است، ولی سید از طریق همین دولتهای استبدادی به دنبال ایجاد اتحاد در جهان اسلام است و در این راه دست همکاری به سوی سلطان عثمانی و پادشاه ایران دراز میکند، حال آن که اگر استبداد عامل جدایی است و خود این مستبدان مهمترین عوامل تفرقه هستند، چگونه همینها میتوانند منشأ اتحاد در جهان اسلام شوند؛ از سوی دیگر، صرفنظر از امکان یا عدم امکان اتحاد، سید چگونه میخواست از طریق اتحاد دول اسلامی که همگی تحت حاکمیت استبداد بوده و فساد اخلاقی و عقب ماندگی علمی در آنها شایع بود، موجبات پیشرفت جهان اسلام و مسلمانان را فراهم سازد، آیا اتحاد صرف فیزیکی بدون وجود پشتوانههای مادی و علمی میتوانست به این هدف سید مدد رساند؟ همچنین نکته مهمتر این که سید در اندیشه و گفتمان اصلاحی خود تا حد زیادی متأثر از تحولات سیاسی ـ اجتماعی اروپاست، ولی معلوم نیست چرا در مقابل جدایی دول مختلف اروپایی و تشکیل دول ملی متعدد در آن قاره بیتوجه است.
29 سید در راه تحریک علما تا حد ایجاد شور مبارزه در میان آنها میتوانست موفق باشد و موفق هم بود، ولی در ایجاد دگرگونی اساسی و فکری در بین علمای مذهبی در خصوص نگرش آنان به تمدن غربی و اصول و مبانی فکری و سیاسی آن نمیتوانست موفق باشد، نکتهای که سید به ظرافت طبع خود آن را دریافته بود و میدانست که شرق و اسلام با درک «روح فلسفی غرب» قادر به پذیرش علوم خواهد بود و همین نکته، سید جمال را نسبت به علمای متجدد معاصر متفاوت نشان میدهد که اساسا به این روح فلسفی توجه نداشتند."