چکیده:
پژوهش حاضر مروری است بر پژوهش های جدید در زمینه تبیین های عصب شناختی و روانشناختی وسوسه به مـواد مخـدر. در زمینـة رویکرد عصب شناختی به تشریح نقش نواحی مختلف مغزی (مانند: تالاموس، هسته های اکامبس ، آمیگدال و قشر جلـویی سـینگولار) و همچنین نقش انتقالدهندههای عصبی مختلف (مانند: دوپامین ، سروتونین ، گلوتامات و گابا) در ایجاد وسوسه پرداختـه شـده اسـت . در زمینة رویکرد روانشناختی نیز مدلهای رفتاری (مانند: انگیزش مشوق، مشوق شرطی شده) و مدلهـای شـناختی (ماننـد: نـامگـذاری شناختی ، انتظار پیامد، اثر دوگانه و پردازش اطلاعات) در زمینة وسوسه به مواد مخدر تشریح شده است .
خلاصه ماشینی:
"مدل انگیزش مشوق که براساس نظریه شرطی شدن کلاسیک بنا شده است بیان می کند که شرطی شدن فرد معتاد به محرکهای وابسته به مواد باعث ایجاد تکانه ای شدید (وسوسه ) برای به دست آوردن و مصرف مواد مخدر می شود.
مدل مشوق شرطی شده (Conditioned Incentive): در این مدل، وسوسه نتیجه تمایل به تجربه هیجان مثبت وابسته به مصرف مواد هنگام وجود محرک محیطی که قبلا با مصرف مواد ارتباط داشته است ، در نظر گرفته می شود.
به طورکلی پژوهش های دو دهه گذشته تلفیقی از دیدگاه رفتاری و شناختی را نشان دادهاند بدین ترتیب که محرکهای مرتبط با مواد از طریق شرطی سازی کلاسیک انتظار دسترسی به مواد را در ذهن فرد افزایش می دهند و این انتظار هم موجب سوگیری توجه نسبت محرکهای مرتبط با مواد و هم وسوسه ذهنی مصرف می شود.
امروزه بیشتر رویکرد تلفیقی دیدگاه رفتاری و شناختی در مورد وسوسه مطرح است یعنی هم فرایندهای شرطی شدن نسبت به محرکهای مرتبط با مواد و مصرف آن موجب شکل گیری بر انگیختگی انتظارات مثبت مصرف و نوعی سوگیری شناختی نسبت به این محرکها و توجه بیشتر به آنها شده و افزایش وسوسه نسبت به مصرف مواد می شود.
رویکرد دیگر بین رشته ای هم در این زمینه وجود دارد که بین جنبه های عصبی و شناختی یکپارچگی ایجاد می کند و بیان می دارد افزایش سطح دوپامین در مراکز پاداش مغز سبب سوگیری توجه فرد نسبت به مواد و محرکهای وابسته به آن و مجموعه ای از عملکردهای شناختی می شود که نتیجه آن تجربه وسوسه به مواد است و در نهایت احتمال بازگشت به مصرف مواد را افزایش می دهد."