چکیده:
از آنجا که اعتقاد به مهدی موعود، همزاد اسلام بوده و بارزترین تجلّی را در بشارتهای پیامبرB داشته است؛ فرقههای اسلامی در پذیرش آن اتفاق نظر دارند. بدیهی است سوء استفاده برخی از مدعیان که نوعا برای کسب قدرت و مشروعیت، به این آموزه دینی اصیل تمسّک جستهاند، نباید به عنوان دلیلی بر نادرستی اصل مهدویت تلقی شود. متاسفانه بیشتر مستشرقین، توان تفکیک میان حقیقت مهدویت و سوءاستفادههای صورت گرفته از آن را نداشته و در پژوهشهای تاریخی خود، این دو را به هم آمیختهاند.البته این موضوع تا حدّی طبیعی است؛ زیرا کم نبودهاند کسانی که در طول تاریخ، سخن از مهدویت گفته و آن را در جهت مقاصد خود به کار بستهاند؛ به گونهای که مستشرقین به این ذهنیت رسیدهاند که این بحث پیش از آن که یک واقعیت باشد، دسیسه و بهانهای در دست معترضین و مخالفین سیاسی بوده است. مقاله پیش رو کوشیدهاست با بررسی و نقد برخی اظهارات اسلامشناسان غربی، که در دایرةالمعارفهای معتبر درج گردیده، در جهت رفع ابهامات و تصحیح نگرش آنان اقدام کند.
Since the belief in the promised Mahdi has been Islam’s alter ego and has the most obvious manifestation in the Holy Prophet’s Announcements، all Islamic sects have unanimously accepted it.It is evident that the abuse of this issue by some of the pretenders who have resorted to these religious teachings to seek power and legitimacy should not be regarded as a proof of incompetency of Mahdiship (Messianic، Parousia). Unfortunately، most of orientalists are not able to differentiate between the reality of Mahdiship and its abuse and have mingles these two in their historical researches. Certainly، this issue is normal to some extent; because، there have been some people who have talked about Mahdiship but used it to achieve their own goals; in a way that orientalists have come to this mentality that this discussion is more an intrigue and excuse in the hand of political protesters and opponents than a reality. The present paper has attempted to resolve the ambiguities and correct their attitudes toward Mahdiship by investigating and criticizing the remarks of some of western Islamicists، which have been included in reputable and reliable encyclopedias.
خلاصه ماشینی:
com نگاه تاريخي اسلامشناسان غربي به موضوع مهدويت يکي از شيوههاي متداول در روش تحقيق قرن بيستم، اين است که براي ارزيابي يک موضوع، مباني و محتواي آن موضوع، از ديدگاه پيروان آن نگريسته ميشود و پس از بيان نظريات وفاداران و معتقدان به آن تفکر، اگر تناقضي ديده شود، گوشزد ميگردد؛ در حالي که بيشتر دينپژوهان غربي، خصوصا در بررسي موضوع مهدويت، ابتدا آن را از ادعاهاي مدعيان و ساخته و پرداخته جريانات تاريخي متأثر دانسته و اين پيشداوري را به عنوان «اصل» پذيرفتهاند؛ و در مرحله بعد، به اين مطلب پرداختهاند که اين اعتقاد چه کارکردها و اهدافي را در تحولات تاريخي و سياسي در پيداشتهاست.
اما وي در ادامه، ظهور شخصيت مهدي3 را در پي تحولات ديني و سياسي، در فاصله بين قتل عثمان و شهادت امام حسينA دانسته و ادعا ميکند اعتقاد به مهدي، به عنوان منجي، بايد از ميان گروههاي جاهطلب و ناآرام عرب باشد که حامي ادعاهاي علويان در خصوص رهبري مشروع جامعه بودند و همچنين اين اعتقاد از مجموعه شرايط خاص اجتماعي - سياسي همراه با تفسيري متفاوت از وحي اسلامي برخاسته است.
وي در ادامه، از جنبشهاي گستردهتر شيعي در سه قرن اول نام ميبرد که در اين جنبشها، عنوان مهدي، بارها به وسيله مدعيان مختلف از علويان به کار رفته است؛ از قبيل محمد نفس زکيه، يا عبيد الله، بنيانگذار سلسله اسماعيليه فاطمي در شمال آفريقا و به کار بردن لقب مهدي براي خليفه عباسي.