خلاصه ماشینی:
"در این دوران،ادبیات بهویژه ادبیات جدید و رمان و داستاننویسی،رونقی نسبی پیدا کرد؛گو اینکه برای یافتن ریشههای ادبیات جدید فارسی باید به سالهای قبل،یعنی گیرودار مشروطه مراجعه کرد و هرچند اغلب پژوهشگران آغاز داستاننویسی در ایران را دست کم تا سالهای 1250 شمسی به عقب میبرند اما همچنانکه کاتوزیان نیز یادآور میشود: «پیشرفت ادبی و فرهنگی که پیش از انقلاب مشروطه آغاز شده و از آن پس از طریق آثار شاعرانی چون بهار،ایرج،عارف و عشقی،نثر و قصهنویسانی چون دهخدا،جمالزاده، صنعتیزاده و مشفق کاظمی و دانشورانی چون قزوینی،برادران فروغی(محمد علی و ابو الحسن)، تنکابنی و تقوی،ادامه یافته بود،به واسطه ثبات و خوشبینی نیمه دهه 1300 بهویژه در میان نخبگان جوان و مدرن،تحرک و رونق بیشتری یافت».
در این فرآیند یا دور چه اتفاقی میافتد که اثری اجتماعی وقتی به همان جامعه بازگشت،باعث تغییر در اخلاق جمعی جامعه میشود؟ شخصیت جامعه-ذهنیت نویسنده-خلق شخصیت داستانی-ترسیم فضای داستان- برداشت توسط شخصیتهای جامعه،«چه میلان کوندرا و نویسندگان ایرانی معاصر که سبکشان به مارکزی شهرت دارد،مستقیما تحت تأثیر مارکز و سایر رئالیستهای سحرآمیز قرار داشته باشند،چه نداشته باشند،استفاده آنان از تکنیکهای مشابه بهویژه استقبالی که خوانندگانشان از آن میکنند به شرایط اجتماعی کشورهاشان)و شباهتهایی که در مواردی با امریکای لاتین دارند)بیارتباط نیست.
حتی به فرض محال که واقعهای از دید همه انسانها یکی باشد،این واقعیت بایستی به همان شکل در یکی از آثار هنری بازتاب یابد؟اگر به این فرضیه موهوم پاسخی موهومتر بدهیم که آری،باید به همان شکل بازتاب یابد،حال پرسش این خواهد بود که تفاوت هنرمند به عنوان خالق اثر هنری با تک تک انسانهای دیگر در چیست؟»(ایوبی،شماره سوم:29) نویسنده داستان نویسنده داستان کیست؟چه ویژگی در اوست که در دیگران نیست و چرا داستان را بهترین قالب نوشتاری دانسته است؟ «داستان یک متاع اجتماعی است و بیشک دانش فنی برای نوشتن آن لازم و ضروری است اما اصل مهمتر،انگیزه نگارنده است."