چکیده:
ین مقاله درصدد است تا پارهای از موانسع مهسم فرا روی نظریهپردازی در علوم
پردازی در حوزه علوم انسانی (با تاکید بر علوم سیاسی و روابط بینالملل) در
جامعه را مورد توجه قرار داده است.
به رغم وجودلایههای شخیمی از موانع و محدودیتها که سایه حود را فرا روی
نظریهپردازی در علوم انسانی گسترده است جستجوی نانمام بشریت برای درک
واقعیات و شناحت حقایق امور هیچگاه منوقف نشده و کماکان ادامه دارد لیکن رمز
موففیت دراین تلاش علمی و مجاهدت فکری داشتن چارچوبهای منظم نظری
برای اند یشیدن, تعیین اولویتهاء تحلیل دادهها. درک مشابهتها و تفاوتها است.
خلاصه ماشینی:
"اهمیت موضوع زمانی آشکار میشود که بدانیم حجم عظیمی از اطلاعات،دادهها، اندختهها و آموزههای علمی(علوم انسانی)از گذشتههای دور و در اعماق تاریخ گذشته تا به حال وجود دارد که چه بسا هر کدام به نوعی فهم ما از مسائل را تحتتأثیر قرار میدهد و یا بینشی در ما ایجاد مینماید که به واقعیت نزدیکتر است،همانگونهکه توماس کوهن در«ساختار انقلابهای علمی»باعنوان«نقشی بر تاریخ»عنوان کرده است: «اگر علم مجموعهای از واقعیتها و روشها و نظریههای گرد آمده در متون جاری باشد،در آن صورت دانشمندان کسانی خواهند بود که با موفقیت یا بدون آن،در آن کوشیدهاند تا با افزودن جزء تازهای به آن مجموعه خاص سهمی در آن داشته باشند.
نخست آن که اصول و قواعد این روش همان اصول و قواعد خود اندیشه یا اندیشیدن تلقی میشود و هر جریان اندیشهای که از این قواعد پیروی نکند از همان آغاز باطل اعلام میشود و از سوی دیگر اندیشه نمیتواند در درستی این قواعد شک کند و یا آنها از موضوع بررسی عقلی قرار دهد،بدون آنکه قبلا این قواعد را شکسته باشد،ثانیا اصول و قواعد منطق صورن بهعنوان حقایق مسلم در خارج از قلمرو نقادی اندیشه قرار میگیرد و بالاخره سوم آنکه منطق صوری ادعا میکند که راهی است برای دستیابی به حقیقت مطلق یا علم الیقین بنابراین شناخت به دست آمده از این روش هم باید بهعنوان یک حقیقت پذیرفته شود و یا اگر کسی خواست چنین سناختی را رد کند این کار را هم باید طبق قواعد منطق صوری انجام دهد یعنی اول باید اندیشه خود را در قالب همان قواعد بریزد و در این صورت حتما به همان نتیجه مطلوب منطق صوری هم خواهد رسید."