چکیده:
از گذشته تا کنون، شناخت حافظ، دغدغة بسیاری از محققان زبان و ادب فارسی بوده است و در این میان بحث جبر و اختیار جایگاهی ویژه داشته و دارد. چنانکه بسیاری، حافظ را جبری انگاشتهاند و اندکی بر اختیارمداری او پای فشردهاند و تعدادی هم او را ابن الوقت دانسته و در واقع به جمع میان جبر و اختیار معتقد گشتهاند و جالب اینجاست که همة این صاحبنظران جهت اثبات مدعای خویش، به ابیاتی از حافظ تمسک جستهاند و اما حقیقت چیست؟ و آیا اصلا راهی برای رسیدن به نظری قطعی در این زمینه وجود دارد یا خیر؟ در این نوشتار کوشیدهایم تا بدین سؤال پاسخی درخور دهیم و معین سازیم که مبنای حافظ در این بحث، لاجبر و لاتفویض بل امر بین الامرین است و نه چیزی دیگر. در این میان برای پرهیز از هر پیش داوری و احیانا سوء برداشتها و اتهامات احتمالی، ابتدائا نظریات چهل و پنج تن از حافظ پژوهان را مورد مداقه قرار دادیم که بی شک استقراء تامی نیست؛ لکن امیدواریم که گویا باشد. از این تعداد بیست و پنج تن فی الجمله بر جبرگرایی حافظ اذعان داشتند، چهارده تن صراحتا متعرض این بحث نشدند و مابقی؛ یعنی شش نفر هم البته با تفاوت هایی بر اختیار توافق کردهاند. آنگاه بر مبنای قرائن متنی و رعایت اصول هرمونوتیک کوشیدیم تا نظر حافظ را به دور از پیرایهها و تنها بر مبنای متن دریابیم؛ البته گذر از دهلیز عقاید کلامی گوناگون که جا به جا به حافظ نسبت داده شده و برای آنها نیز شواهدی از متن ارائه شده، آسان نبود لکن با بیان دقیق این عقاید و شواهدی از متن که با آنها ستیز معنایی و مصداقی دارد به نقدی روشمند در حد بضاعت خود همت گماشتیم و نهایتا همانطور که قبلا اشاره شد به نظریة منسجمی رسیدیم که همة شواهد متنی را یک کاسه میکند، بدون آنکه در جایی با متن ناهماهنگ باشد.
Form past to the present، understanding of Hafiz has been the preoccupation of many researchers of Persian language and literature and the issue of “Predestination and Free Will” has a special status in this regard. Many believe that Hafiz is a fatalist whereas a few insist that he is a volitionist and some think that he is both fatalist and volitionist. But which one is true? And is it possible to achieve a definite idea about such matter? This research aims to provide a proper answer to such questions and find out the ground of this statement by Hafiz: “there is neither Predestination nor Free Will; but something in the middle”. For avoiding any presupposition and probable misunderstandings، first، the ideas of forty five Hafiz researchers are explored. Among them، twenty five ones believe in Hafiz’s fatalism; fourteen researchers do not reject this idea explicitly and the remainder، however with some differences، think that he is a volitionist. Based on textual implications and following hermeneutic principles، it is tried to figure out Hafiz’s ideas just on the basis of the text. Of course، passing through various theosophical ideas which have been ascribed to him and some textual evidence has been proposed for proving them is not an easy task. But، by exact stating of those ideas and textual evidence which opposed them semantically، it is tried to offer a methodological criticism and finally، as stated before، a coherent theory is achieved which collects all textual evidence without being incongruent with the text itself.
خلاصه ماشینی:
و در جاهای دیگر هم این خودبینی و خودرأیی را بزرگترین حجاب دانست: حجاب راه تویی حافظ از میان برخیزمیان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست خوشا کسی که در این پرده بیحجاب رودتو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز ضمنا، سر این مطلب نیز که حافظ پیوسته به رندی میخواند و به رندی خویش هم مینازد و دست از آن برنمیدارد و اهل کام و ناز و واعظان و زاهدان ظاهری و ریائی را از آن بیبهره میداند معلوم میگردد: رندی آموز و کرم کن که نه چندان هنر است همیشه پیشة من عاشقی و رندی بودمن از رندی نخواهم کرد توبهرموز مستی و رندی ز من بشنو نه از واعظ پیش زاهد از رندی دم مزن که نتوان گفتاهل کام و ناز را در کوی رندی راهی نیست حیوانی که ننوشد می و انسان نشوددگر بکوشم و مشغول کار خود باشمو لو آذیتنی بالهجر و الحجرکه با جام و قدح هر شب ندیم ماه و پروینمبا طبیب نامحرم حال درد پنهانیرهروی باید جهان سوزی نه خامی بیغمی با توجه بدانچه بیان شد، معنای بیت زیر هم که از آن جبر فهمیدهاند، 42 روشن میگردد که فرمود: آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر کاین سابقة پیشین تا روز پسین باشد در بیت مذکور، حافظ بر ثبات و دوام خود بر رندی که همان بندگی حق و ترک نفسانیت و خودبینی و خودرأیی است، تاکید دارد و اشاره میکند که او از السابقون السابقون 43 است؛ چراکه از دیرباز (روز الست= ازل) بر این عهد بندگی و دوستی حق بوده و خواهد بود تا قیامت.