خلاصه ماشینی:
"پیش از این کار باید به پرسشی دربارهی روش پاسخ گفت و آن اینکه آیا میتوان این لحظات نظرورزانهی ناب را به صرف نامی که دارند، تنها متعلق به قلمرو نظرورزی فلسفی دانست؟ اگر به تأسی از نیچه بپذیریم که هر نظریهای در باب هستی، آفرینش و نامگذاری دوبارهی هستی، از نظرگاهی تازه است، آیا میتوان هستیهایی را که در قلمروهایی غیر از فلسفه - از جمله «هنر» - آفریده و نامگذاری میشوند، صرفا خیالپردازی و داستانسازی دانست و از حیطهی نظرورزی و اندیشه بیرون راند؟ آیا هستیشناسیهای ناب فلسفی به همان اندازه هنری و آفرینشگرانه نیستند که آثار هنری که در آنها جهانی خلق میشود و برعکس؛ آیا جهانهایی که در آثار هنری آفریده میشوند، کمتر از هستیشناسیهای فلسفی، نظرورزانه و هماهنگاند؟ به نظر میرسد، تفاوت بیشتر در روش آفرینش و ساختار امر آفریدهشده در این قلمروها باشد تا در ماهیت هستیشناسانهی این آثار.
تمام گذشته و حال و آینده در کتابها روایت شده است چرا که تمام ترکیبات ممکن نمادها، از پیش در کتابخانهی نامتناهی حضور دارند: «همه چیز: تاریخ دقیق آینده، حسب حال ملائک مقرب، فهرست صادقانهی کتابخانه، اثبات نادرستی فهرست واقعی، انجیل گنوسی راهبان باسیلی، تفسیر این انجیل، تفسیر تفسیر این انجیل، شرح دقیق مرگ تو، ترجمهی هر کتابی به همهی زبانها، درج هر کتابی در همهی کتابها» (همان، 157).
اگر هر انسان در هر لحظه با تمام ترکیبها و روایات، یعنی با کل هستی به صورت نهفته پیوند دارد، امر معاصر آن چیزی است که برای او بالفعل و حاضر میشود.
به همین معناست که برای خوانندهی احتمالی این متن، بورخس، در این روایت خاص - یعنی بورخس نه به عنوان مردی که در سال 1899 به دنیا آمد و در آرژانتین زندگی کرد و در سال 1986 مرد، بلکه نویسندهای که در چند داستان خاص و با روایتی خاص از این داستانها مستتر است - از طریق چینش کلمات و توالی زمانی آنها و همچنین کنشهای کتابت و قرائت، بالفعل و معاصر میشود."