خلاصه ماشینی:
"با این حال، اگر انسان بدین شیوه بیاندیشد، نتایج خاصی در پی میآیند: نخست، او خودش را بیرون از ذاتش قرار میدهد که آیندهی تاریخی، امری که در دسترس انسان نیست، بدان متعلق است؛ دوم، ماهیتی پایانناپذیر که از خویش رهسپار میشود و دوباره به پربودگیاش باز میگردد، تبدیل به ابژهی بازحاضرسازی شده و صرفا بدل به گونهای سیاهه میشود که در دسترس فرد است؛ و سوم، انسان همانطور که نیچه بیان میکند تبدیل به «قاتل خدا» میشود: امر الهی در الوهیتش روا داشته نمیشود، اگر پیشروی انسان و معطوف به او بهمثابه آنچه بهطور مستدام حاضر و از اینرو دسترسپذیر است وضع شود.
با وجود این، نیچه این پرسش هدایتگر را تا پرسش بنیادین بسط نمیدهد که بپرسد: چیست این خود هستی در حقیقتش؟ آیا این هستی خصیصهی حضور مستدام را چونان متمایز میکند که هستندگان اساسا همواره اراده به قدرت باشند حتی آنگاه که این اراده بالفعل فقط بیقدرتی معطوف به قدرت است؟ یا آیا چنین است که این هستی در سرتاسر این امر با حضور مستدام متمایز نمیشود، یعنی اینکه تجربهی هستی در پرتو اراده به قدرت بهمثابه هستی هستندگان به یک تاریخ به تمامی خاص و محدود شده متعلق باشد، بدین معنا که هستی دارای خصیصهی تاریخمندی باشد؟ بنابراین، بهسان هر اندیشمند متافیزیکیای، نیچه نیز این حقیقت را قابل جایگزینی با یک هستی مستمرا حاضر و بهموجب آن تنها حقیقت نهایی و پایهای در نظر میگیرد."