خلاصه ماشینی:
"سؤال این است که چگونه ممکن است دهها وصدها بازیگر وفعال اجتماعی، با تخصصهای متفاوت، با قدرت شخصیتی و اجرایی مختلف، باسلیقههای ارزشی و سیاسی گوناگون، درطی روالهایی طولانیمدت و نسبتا پیچیده، ازپایینترین ردههای کارشناسی تا بالاترین ردههای سیاسی و منتخب مردم، در دهها کمیسیون و شورا و مجلس، باهم تعامل کنند و باز در موارد بسیار زیادی، خطمشیهای یکسانی با سایر یا برخی کشورها اتخاذکنند؟ دراین میان، چه بر سر ارزشها، سلیقهها و منافع اشخاص میآید؟ اما نکتهی مهم دیگر آن است که امروز وضع غرب در این سیر طبیعی به کجا انجامیده است؟ نظریات پستمدرن، از پایان برخی روندهای اصلی مدرنیته خبر میدهند.
آسیبهای تمدن غرب، از فساد اخلاقی و ویرانی بنیانهای خانواده، تا نابود کردن محیط زیست و فاصلههای فقیر و غنی و جنگهای جهانی و محلی، اگر در چشم مدرنیستهای متعصب، تنها به صورت مشکلاتی طبیعی و همچون بیماریهایی است که انسان سالم و رو به رشد با آنها مواجه میشود، تفسیر میشد؛ اینک از منظر پستمدرنیسم، بهسان علائم بیماری کسی است که رو به مرگ دارد و مسئلهها و علائمی از فرارسیدن زمان مرگ او هستند."