چکیده:
غوریان (543-612ق) در مدت کوتاهی توانستند حکومت مقتدری را در بخش وسیعی از سرزمین های اسلامی تشکیل دهند. جد اعلای غوریان شنسب نام داشت. گفته شده وی در زمان علی بن ابی طالب (ع) به حضور ایشان رسید و اسلام آورد، اما پذیرش آیین اسلامی از سوی مردم غور در زمان سلطان محمود غزنوی بوده است.اوج اقتدار این سلسله در زمان سلطان غیاث الدین محمد (551- 599ق) و برادرش سلطان معزالدین (599- 602ق) بود که پیشرفت بزرگ اقتصادی و فرهنگی دولت غور نیز مربوط به این دوره است.معاصر بودن غوریان با حکومت هایی چون غزنویان، سلجوقیان و خوارزمشاهیان همواره موجبات برخوردهای سیاسی و نظامی این خاندان را با حکومت های یاد شده فراهم می نمود. پس از مرگ معزالدین غوری سلسله غوریان اقتدار پیشین خود را از دست داد و رو به تجزیه نهاد و حاکمان محلی دم از استقلال زدند و در این بین سلطان محمد خوارزمشاه از موقعیت استفاده نمود و سلسله غوریان را در خراسان و ماوراالنهر سرنگون ساخت.
خلاصه ماشینی:
پس از مرگ معز الدین غوری سلسله غوریان اقتدار پیشین خود را از دست داد و روبه تجزیه نهاد و حاکمانIB} (*)استاد گروه تاریخ تمدن و ملل اسلامی دانشکده الهیات دانشگاه تهران (**)دانشجوی دانشکده الهیات دانشگاه تهران {IBمحلی دم از استقلال زدند و در این بین سلطان محمد خوارزمشاه از موقعیت استفاده نمود و سلسله غوریان را در خراسان و ماوراء النهر سرنگون ساخت.
(همانجا) در اینجا سؤالی مطرح است چرا باوجودآنکه غزنویان در حملات قبلی خود به سرزمین غور موفق شدند آن منطقه را تحت سلطه خود در آوردند و ابو علی بن محمد سوری از خاندان آل شنسب رابه عنوان دست نشاندۀ خود در آنجا تعیین نمایند،در دوباره به عور حمله کردند؟ بعد از فتح غرجستان به دست سلطان محمد غزنوی سردار غور،در میش بت بخشی از غرجستان راتصرف نموده و همین امر باعث گردید که محمود به پسرش مسعود که در آن زمان والی هرات بود دستور حمله به غور را صادر کند.
(همانجا)در سال 582 ق معز الدین دوباره به لاهور حمله بد و اینبار تمامی ولایت لاهور را تصرف کرد و سسلسلۀ غزنوی را منقرض نمود و علی کرماج،که قبلا ولایت ملتان را به او سپرده بود،به نیابت خود در لاهور گماشت و خسرو ملک را به اتفاق پسر و خویشانش به دربار غیاث الدین محمد برادرش به غور فرستاد.
(ابن اثیر،1979،12/165) در این هنگام قدرت غوریان به حدی بود که سلطان محمد خوارزمشاه پس از مرگ تکش هیأتی را به نمایندگی نزد غیا ثالدین و معز الدین فرستاد و خواستار روابط نزدیک و دوستانه با آنان شد و از سلطان غور تقاضای فرزندخواندگی نمود.