چکیده:
هدف اصلی این پژوهش، تبیین آموزاندن«به»و آموختن«از»با تاکید بر تحول در آموزش و پرورش در
پرتو عاملیت و تعامل می باشد. با این توضیح که تعلیم و تربیت بیش از هر چیز بر تعامل معلم و شاگرد استوار است. تعامل در اینجا مفهومی فراتر از تاثیر متقابل است که میان اشیاء نیز برقرار م ی شود و تنها در جا یی « به» مورد نظر باشد. در این بستر تعاملی، تدریس همواره آموزاندن « عامل » ممکن است که رابطه ای میان دو کسی چون معلم یا هم شاگردی (و گاه از شاگرد) خواهد بود. در « از » کسی و یادگیری همواره یادگیری این ارتباط، عناصر دیگری مانند کتاب و ابزارهای آموزشی نیز حضور دارند ، اما همه ا ی ن عناصر چون قمرهایی بر گرد یک یا هر دوی این قطب های تعاملی می گردند. زنده بودن تعلیم و تربی ت و زندگ ی ساز بودن آن در گرو فراهم آمدن چنین آرایشی است؛ چنان که انحطاط و میرایی آن نیز در گرو جا به جا کردن
و به هم ریختن این نظم است. با در نظر داشتن منطق بسط و گسترش منظومه تعلیم و تربیت بر اساس رابطه تعاملی می توان گفت که فرو شکستن این منطق به ظهور مشکلات و موانعی در جریان تحول تعلیم و تربیت می انجامد که هر یک به گونه ای محور بودن رابطه تعاملی معلم و شاگرد را نادیده می گیرند.
خلاصه ماشینی:
ﺑﺎ در ﻧﻈﺮ داﺷﺘﻦ ﻣﻨﻄﻖ ﺑﺴﻂ و ﮔﺴﺘﺮش ﻣﻨﻈﻮﻣﻪ ﺗﻌﻠﯿﻢ و ﺗﺮﺑﯿﺖ ﺑﺮ اﺳـﺎس راﺑﻄـﻪ ﺗﻌﺎﻣﻠﯽ ﻣﯽﺗﻮان ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻓﺮو ﺷﮑﺴﺘﻦ اﯾﻦ ﻣﻨﻄﻖ ﺑﻪ ﻇﻬﻮر ﻣﺸﮑﻼت و ﻣﻮاﻧﻌﯽ در ﺟﺮﯾﺎن ﺗﺤﻮل ﺗﻌﻠﯿﻢ و ﺗﺮﺑﯿﺖ ﻣﯽاﻧﺠﺎﻣﺪ ﮐﻪ ﻫﺮ ﯾﮏ ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪ اي ﻣﺤﻮر ﺑﻮدن راﺑﻄﻪ ﺗﻌﺎﻣﻠﯽ ﻣﻌﻠﻢ و ﺷﺎﮔﺮد را ﻧﺎدﯾﺪه ﻣﯽﮔﯿﺮﻧﺪ.
ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﮔﻮﯾﯿﻢ ﻣﻌﻠﻢ در ﮐﺎر آﻣﻮزاﻧﺪن »ﺑﻪ« ﮐﺴﯽ اﺳﺖ، ﻣﻤﮑﻦ اﺳﺖ ﺧﻮد را ﺑﺎ اﯾﻦ ﺳﺆال دﯾﺮﯾﻨﻪ ﻣﻮرد ﻧﻈﺮ ﻓﯿﻠﺴﻮﻓﺎن ﺗﻌﻠﯿﻢ و ﺗﺮﺑﯿﺖ ﻣﻮاﺟﻪ ﺑﺒﯿﻨﺪ ﮐﻪ آﯾﺎ در اﯾﻦ ﺻﻮرت، ﺑﺎﯾﺪ ﻗﺒﻮل ﮐﺮد ﮐﻪ آﻣﻮزاﻧﺪن ﻣﺘﻀﻤﻦ آﻣﻮﺧﺘﻦ اﺳﺖ؟ در ﭘﺎﺳﺦ ﺑﺎﯾﺪ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ در واﻗﻊ، آﻣﻮزاﻧﺪن ﻣﺘﻀﻤﻦ وﻗﻮع آﻣﻮﺧﺘﻦ ﻧﯿﺴﺖ؛ زﯾﺮا آﻣﻮﺧﺘﻦ ﺷﺎﮔﺮد از او ﺑﻪ ﻋﻨﻮان اﻧﺴﺎن ﻋﺎﻣﻞ ﺳﺮ ﻣﯽزﻧﺪ و ﺑﻨﺎﺑﺮاﯾﻦ ﻋﺎﻣﻠﯿﺖ او ﻧﯿﺰ دﺧﯿﻞ اﺳﺖ و ﺑﺪون آن رخ ﻧﺨﻮاﻫﺪ داد.
ﻫﻤﺎنﮔﻮﻧﻪ ﮐﻪ رأس ﻣﺜﻠﺚ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﺷﺎﯾﺴﺘﻪ اﯾﻦ ﻧﺎم اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ دو ﺳﺮ ﻗﺎﻋﺪه در ﭘﯿﻮﻧﺪ ﻗﺮار ﮔﯿﺮد، ﻫﺪف ﺗﻌﻠﯿﻢ و ﺗﺮﺑﯿﺖ ﻧﯿﺰ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﻋﺎﻣﻠﯿﺖ ﻣﻌﻠﻢ و ﺷﺎﮔﺮد و راﺑﻄﻪ ﺗﻌﺎﻣﻠﯽ آﻧﺎن ﻣﺘﻨﺎﻇﺮ و در واﻗﻊ، ﺑﺮآورﻧﺪه اﯾﻦ راﺑﻄﻪ ﺑﺎﺷﺪ.
اﯾﻦ راﺑﻄﻪ ﺷﺒﺎن و ﮔﻠﻪ در ﺻﻮرﺗﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻃﻮر ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ آﻣﯿﺰي ﺑﻪ اﺟﺮا در آﯾﺪ، آﺷﮑﺎرا ﺧﻮد ﻣﺎﻧﻊ ﺗﺤﻮل در آﻣﻮزش و ﭘﺮورش ﺧﻮاﻫﺪ ﺑﻮد؛ زﯾﺮا ﻓﺮاﻫﻢ آوردن آدمﻫﺎي ﮔﻠﻪ وار ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎي ﺗﻬﯽ ﮐﺮدن آﻧﻬﺎ از آدﻣﯿﺖ و ﻋﺎﻣﻠﯿﺖ ﺧﻮدﺷﺎن اﺳﺖ و ﺑﺎ ﭼﻨﯿﻦ ﻣﻮﺟﻮدﯾﺖ ﺗﻌﻄﯿﻞ ﺷﺪه اي ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﯽﺗﻮان اﻧﺘﻈﺎر دﮔﺮﮔﻮﻧﯽ در اوﺿﺎع ﺗﻌﻠﯿﻢ و ﺗﺮﺑﯿﺖ ﯾﺎ ﺟﺎﻣﻌﻪ را داﺷﺖ.
ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺣﺮﮐﺖ ﺑﻪ ﻣﻮازات دﺳﺘﺎوردﻫﺎي ﻋﻠﻤﯽ اﻣﺮي ﻣﻄﻠﻮب و ﺑﻠﮑﻪ ﻻزﻣﯽ اﺳﺖ، اﻣﺎ اﮔﺮ ﺗﺄﻣﯿﻦ اﯾﻦ ﻣﻘﺼﻮد ﺑﺪون ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻗﺎﻋﺪه راﺑﻄﻪ ﺗﻌﺎﻣﻠﯽ ﻣﻌﻠﻢ- ﺷﺎﮔﺮد اﻧﺠﺎم ﺷﻮد، ﺧﻮد ﻣﯽﺗﻮاﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﺎﻧﻌﯽ ﺑﺮاي ﺗﺤﻮل در آﻣﻮزش و ﭘﺮورش ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺷﻮد.