چکیده:
هدف عمدة مقالة حاضر وارسی و ارزیابی نقادانۀ کتاب دیالکتیک روشنگری نوشتة آدورنو و هورکهایمر است. اثر مزبور یکی از متون اصلی جریان فکری «نظریة انتقادی» است که با عنوان صوری مکتب فرانکفورت مشهور شده است. نویسندگان کتاب، بهواقع، از پیشکسوتان نظریۀ انتقادیاند و در معماری این جرگۀ فکری و طرح مفاهیم محوری آن جایگاه برجستهای دارند. آدورنو و هورکهایمر دیالکتیک روشنگری (پارادایم فکری و جهاننگری عصر خرد یا مدرنیته) را که بر موضعی خوشبینانه و مثبتگرایانه (پوزیتیویستی) استوار است دیدگاهی توهمآمیز میدانند. به نظر آنها مواضع عقلانی و فلسفی روشنگری قرن هجدهم، که پیامآور دموکراسی و جامعة مدنی بود، اساسا در جهت استقرار سلطه و توسعة جامعة مدیریتشده (نظارتی) کارکرد داشته است. برخلاف نیچه که کل پیکرۀ آگاهی (معرفت) و دانش مدرنیته را در خدمت قدرت (خواست قدرت) تشخیص میدهد و بر آن نقد بنیانکن دارد، نویسندگان این اثر در برابر دیالکتیک توهمآمیز روشنگری، سرمشق فکری یا پارادایم «دیالکتیک منفی» را پیشنهاد میکنند که ارزیابی و نقد مستمر ساختار قدرت مسلط موجود را توصیه میکند.
خلاصه ماشینی:
به زعم بسیاری از فلاسفۀ قرون هجدهم و نوزدهم ، با پشت سـر نهادن دوران انجماد فکری قرون میانی و آن همه دسـتاوردهای علمـی و عقلانـی ، از قـرن نوزدهم به بعد بشر به سطحی از توسعه رسید که امید داشت رفته رفته همۀ موانع پیشـرفت و مسائل طبیعی و اجتماعی را بدون جنگ های تأسف برانگیز پشت سر بگذارد و راه تکامل خود را ادامه دهد که این ادعای آگوست کنت بـود (آرون ، ١٣٥٢: ٩٨)، ولـی بـرعکس ، در قرن بیستم با بالاگرفتن آتش جنگ جهانی اول و روی کار آمدن حکومت های فاشیسـتی و سپس ، جنگ جهانی دوم این خوش بینـی هـا از سـوی بسـیاری از فلاسـفه و اندیشـمندان اجتماعی در معرض شک و تردید قرار گرفت .
می دانیم که هورکهایمر و آدورنو مانند بسیاری از روشن فکران آلمانی ، به ویـژه آن هـا کـه یهودی بودند و ایدئولوژی مارکسیستی داشتند، بـرای ایـن کـه جـان خـود را از سـرکوب و خشونت حکومت تمامیت خواه (توتالیتاریستی ) و فاشیستی نجات دهند از آلمان گریختند و نخست ، به برخی کشورهای اروپایی و سپس ، عموما به امریکـا مهـاجرت کردنـد و پـس از جنگ جهانی دوم و پایان یافتن کار هیتلر به میهن خود بازگشتند هر چنـد برخـی هـم ماننـد مارکوزه در امریکا ماندند، ولی اگر انگیزۀ عمدۀ تدوین دیالکتیک روشنگری را فقط متـأثر از مخالفت آن ها با نازیسم هیتلری بدانیم شاید اشتباه باشد، بلکه این انگیـزه ناشـی از جریـانی کلی است که موجب روی کار آمدن نازیسم و تداوم فاشیسم و تمامیت خـواهی ، بـه ویـژه از نوع نهفتۀ آن است .