چکیده:
مطابق تعریف مشهور از واجب تعبدی که «قصد قربت» بهعنوان وجه امتیاز این نوع واجب از سایر اقسام آن در نظر گرفته شده است، نحوۀ اعتبار قصد قربت و لحاظ کردن آن در مأموربه، همواره یکی از مهمترین خاستگاههای اختلاف نظر علمای بزرگ اصول و جولانگاه تضارب آرا و اندیشههای اصولی در این زمینه شده است، بهطوری که عدهای به استحالۀ ذاتی اخذ قصد قربت در متعلق امر و عدهای به استحاله بالغیرآن قائل شدهاند. در این تحقیق ضمن طرح آرای اندیشمندان اصولی و تطبیق آن با دیدگاه اصولی امام خمینی (ره)، بهعنوان یکی از اصولیانی که بیشترین و دقیقترین مباحث را در این زمینه ارائه کرده است،ادلۀ دیدگاه قائل به استحالۀ ذاتی را ناتمام دانستهایم و به این نتیجه رسیدهایم که بر خلاف نظر بیشتر اصولیان، از جمله صاحب کفایه و شیخ انصاری، استحاله اخذ قصد قربت در متعلق امر، امر ممکنی است. ارائۀ یک مبنای مشخص در مقام استنباط حکم بهمنظور تشخیص هرچه دقیقتر مصادیق واجب تعبدی از توصلی، ضرورت هرچه بیشتر این تحقیق را روشن میکند.
According to the celebrated definition of devotional obligation that divine intention is regarded as a distinction aspect of such obligation from its other kinds، the way of validity of divine intention and considering it in the someone was appointed، has always become one of the important origins of disagreements among the great scholars of Usul (Principles of Jurisprudence) and different Usuli views and thoughts in this regard; so that some have believed in natural transformation of taking divine intention in the attachment of affair، and some in accidental transformation. In this paper، along with setting forth of views of Usuli thinkers and its correspondence to the Usuli view of Imam Khomeini، as one of the Usuli scholars that presented the greatest and the most strict discussions in this regard، we have regarded the view of some believed in natural transformation as incomplete، and concluded that contrary to views of the most of Usuli scholars including author of Kifayah and Sheikh Ansari، transformation of taking divine intention in attachment of affair is possible. Presenting a distinctive basis as inference of decree in order to more exact recognition of applicability of devotional obligation from junction obligation، clarifies necessity of this paper as much as possible.
خلاصه ماشینی:
"مـثلا نمـاز عبارت است از مجموعة مرکبی از اجزایی که عقـل مـا قـادر بـه درک عبـادی بـودن ایـن مجموعه نیست ؛ هر چند سجده، که یکی از اجزای نماز است ، جنبة عبادی بـودن آن بـرای ما روشن است ، اما در سایر اجزای نماز شک داریم که آیا می توانیم به آنهـا عنـوان عبـادت بدهیم یا خیر؟ بنابراین در مانند این امور از راه امری کـه از ناحیـة شـارع، بـه نمـاز تعلـق گرفته است و نیز به ضمیمة اینکه نماز دارای حقیقت تعظیم و خضوع و خشوع در پیشگاه خداوند است ، کشف می کنیم که مجموعة نماز دارای جنبة عبادی بودن اسـت ، بنـابراین در جواب آخوند می گوییم : خداوند به نمازی امر کرده که دارای عنـوان تعظـیم در پیشـگاه او است و عنوان تعظیم هم به قصد تعظیم و قصـد خضـوع و خشـوع تحقـق پیـدا مـی کنـد.
٧. نتیجه گیری از مجموع مطالبی که در طرح دیدگاههای اصولیان، بـه ویـژه نظرهـای آخونـد خراسـانی و دیدگاه امام خمینی ٦ در پاسخ به ادلة آخوند خراسانی بیان شد، می توان نتیجه گرفت کـه ادلة قائلان به استحالة ذاتی اخذ قصد قربت در متعلق امر ناتمام اسـت ، چراکـه اولا تصـور قصدالامر که قید نماز است ، قبل از تحقق آن در خارج اشکالی ندارد؛ ثانیا اشـکال دور هـم قابل دفع است ، زیرا به دلیل مطرح بودن حکم عقل ، متوقف شدن امر بر قدرت بر متعلـق را قبول نداریم ؛ ثالثا جمع بین لحاظ آلی و استقلالی در دو زمـان واقـع شـده اسـت و چنـین چیزی هم مانعی ندارد."