چکیده:
مقاله درصدد است چگونگی بهرهمندی مرحوم سید احمد فردید را از آراء حـافظ و هیدگر نشان دهد. فردید که در مقاله از او با عنوان «حکیم انسی » نـام بـرده شـده است با تکیه بر هستی شناسی ویژٔ حافظ که در ژرفای روحیٔ ایرانی جای دارد بـه هیدگر، متفکری وجودی و اگزیستنسیال، رجوع می کند و با استفاده از قوت اندیشه و تحلیل های عمیق وی از جریان اندیشه در مغربزمـین مـی کوشـد میـان غنـای معنایی تفکر حافظ و تاملات دامن گستر هیدگر تلفیقی پدید آورد که به سـبب آن مردم سرزمین ما بتوانند به نحو شایسته ای یکـی از امکـانهـای تحقـق مناسـبات فرهنگی خود را با دورٔه جدید تعریف کنند. مقاله نشان می دهد که فردید چگونه با قرائت آثار عمدهای از هیدگر مانند «هستی و زمان» یا «متافیزیک چیست ؟» آنها را به زبان و ادبیات حافظ ترجمـه و تفـسیر می کند تا دیدگاهها و منظرهای تازهای گشوده شود.
خلاصه ماشینی:
فردید که در مقاله از او با عنوان «حکیم انسی » نـام بـرده شـده است با تکیه بر هستی شناسی ویژٔ حافظ که در ژرفای روحیٔ ایرانی جای دارد بـه هیدگر، متفکری وجودی و اگزیستنسیال، رجوع می کند و با استفاده از قوت اندیشه و تحلیل های عمیق وی از جریان اندیشه در مغربزمـین مـی کوشـد میـان غنـای معنایی تفکر حافظ و تأملات دامن گستر هیدگر تلفیقی پدید آورد که به سـبب آن مردم سرزمین ما بتوانند به نحو شایسته ای یکـی از امکـانهـای تحقـق مناسـبات فرهنگی خود را با دورٔه جدید تعریف کنند.
البته این پرسش باقی است که آیا مـانع غلبه ٔ یکی از آن ها بر دیگری شده است ٤؟ مدعای ما در این مقاله این است که سـید احمـد فردیـد - کـه از وی بـر وفـق تعبیـری کـه از خود دارد و در صـدر ایـن مقـال بـه آن اشـاره ای شـد بـا عنـوان «حکـیم انـسی » هـم یـاد مــی کنــیم - بــا رویکــردی مــشابه رویکــرد مــارتین هیــدگر در کتــاب هــستی و زمــان (١٩٨٦ ,Heidegger) با انسان مواجـه مـی شـود، اصـالت او را مطالبـه مـی کنـد، بـه تحلیـل مــرگ مــی اندیــشد، آن را معبــر اصــالت انــسان مــی دانــد و بــا زمــانی دانــستن ذات آدمــی بـه تـاریخ مـی رسـد.
با همین ملاحظه است که می توان دریافت چرا حکیم انسی مصر است کـه تفکـر را بـر وفـق سخن شیخ محمود شبستری با ملاحظه ٔ جزییات در ذیل کل تعریف کند: تفکــر رفتـــن از بـــاطل سوی حـــق بــه جــزو انـــدر بــدیدن کــل مطلق (شبستری ، ١٣٦١: ١٧) «در این مرتبه که انسان به باطن می رود و نیست می شود کل مطلق می آید، حق برایش جلوه می کند که شرایطی دارد» (فردید، ١٣٨١: ٢٢٠).