چکیده:
این مقاله به مفهوم قدرت نه به عنوان عنصری واحد، بلکه به صورت پدیده ای حاصل از روابط اجتماعی و فرهنگی می پردازد. قدرت در طول تاریخ علوم انسانی مورد توجه و تعریف های مختلفی بوده و نقطه قابل توجه آن از اوایل قرن بیستم آغاز گردیده است. مفاهیمی چون قدرت، نیرو و انرژی سه واژه ی هم خانواده ای هستند که درعین وابسته بودن به یکدیگر تفاوت هایی دارند. قدرت بیشتر به عنوان مفهومی سوبژکتیو است که در رابطه با وجود و خواسته انسان معنا پیدا می کند و نیرو به عنوان واحد معنایی است که به قوانین و پدیده های طبیعت اطلاق می شود؛ قوانینی که از طریق علم شناخته می شوند و در فرایند تکنولوژی به شکل ابژه های فن آوری شده وارد روابط اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و جهانی می شوند. در این جهت، سعی شده است تا سازوکار حاصل ورود نیروهای طبیعت به روابط اجتماعی، انرژی آزادشده از آن و تغییراتی را در که ساختار قدرت اجتماعی وارد می شوند را مورد بررسی قرار دهیم.
خلاصه ماشینی:
قدرت بیشتر به عنوان مفهومی سوبژکتیو است که در رابطه با وجود و خواسته انسان معنا پیدا می کند و نیرو به عنوان واحد معنایی است که به قوانین و پدیده های طبیعت اطلاق می شود؛ قوانینی که از طریق علم شناخته می شوند و در فرایند تکنولوژی به شکل ابژه های فن آوری شده وارد روابط اجتماعی ، سیاسی ، فرهنگی و جهانی می شوند.
Microphysics of power : این مفهومی اســت که از فوکو و مطالعه او در مورد قدرت و حکومت داری (Governmentality) گرفته شده است .
ضرورت این دیدگاه ، در پایان ، دست یافتن به شیوه تحلیلی از مسائل اجتماعی و فرهنگی به شکل شبکه ای ١ هست ؛ اینکه ، چگونه نه تنها انسان ها بلکه ابژه هایی که حاصل تکنولوژی هستند در اجتماع با یکدیگر شبکه ای به هم تنیده از روابط را تشکیل می دهند وبنابر تعریف وبر از قدرت ، این روابط ، قدرت اجتماعی را به نیروهای موجود در طبیعت پیوند می دهند و با راه پیدا کردن هر ابژه نوین حاصل از تکنولوژی و علم در اجتماع به طور موازیهویت ها، روابط و در نتیجه قدرت های نوین اجتماعی نیز ظاهر می شوند.
Sociology of the social: منظور لاتور از آن ، جامعه شناسی هست که در آن خرده فرهنگ ها و افراد دیده نمی شوند بلکه امر اجتماع به مثابه یک امر کلی در نظر گرفته می شود که ساختارهای اجتماعی را صورت می دهند.