چکیده:
ژیل دلوز و فلیکس گوتاری در کتاب کافکا: به سوی ادبیات اقلیت، سه تعریف متفاوت از کافکا (و در واقع از مولف و نویسنده)، ادبیات و اقلیت ارائه میکنند. تصور مرسوم در باره کافکا، او را به صورت انسانی منزوی و غمگین در نظر میآورد که به بیان مسائل شخصی و درونی خود میپردازد و پیوندی به مسائل اجتماعی و سیاسی ندارد. دلوز و گوتاری این دیدگاه را رد میکنند. آنها کافکا را به صورت تلاقی گاه نیروهای سیاسیـاجتماعی تصویر میکنند که در کار قدرت گرفتن در جامعة جدید هستند؛ یعنی نیروهای شیطانی فاشیستی، استالینیستی و سرمایهداری در مقابل نیروهای رهاییبخش اقلیت. تصویری که آنها از ادبیات میدهند، نیز تصویری متفاوت است. برخلاف تصور مرسوم که ادبیات را ابزار بازنمایی میداند، آنها میگویند ادبیات با به کار گیری زبان که مبتنی بر حکم و دستور است انقیاد و سرسپردگی به نیروهای شیطانی را بازتولید میکند. از همین روی نویسنده اقلیت به اخلال در این کارکرد زبان میپردازد و زبان را تا سرحد بیمعنایی پیش میبرد.
خلاصه ماشینی:
آنها کافکا را به صورت تلاقی گاه نیروهای سیاسیـاجتماعی تصویر میکنند که در کار قدرت گرفتن در جامعة جدید هستند؛ یعنی نیروهای شیطانی فاشیستی، استالینیستی و سرمایهداری در مقابل نیروهای رهاییبخش اقلیت.
برخلاف تصور مرسوم که ادبیات را ابزار بازنمایی میداند، آنها میگویند ادبیات با به کار گیری زبان که مبتنی بر حکم و دستور است انقیاد و سرسپردگی به نیروهای شیطانی را بازتولید میکند.
اقلیت از نظر آنها به معنای یک گروه کوچک اماری در مقابل یک گروه بزرگ نیست.
این کافکا آنی نیست که تا به حال میشناختیم؛ یعنی کافکایی دلمرده و افسرده که در چنگال پدری بیرحم گرفتار آمده است وقتش را در ادارۀ بیمه سوانخ کارگران تلف میکند.
» با انجام این کار او هر گونه ادعای معطوف به قلمرو را رد میکند، هر گونه هدفی را که معطوف باشد به خود نوشتن 1اگر آدم دست به نوشتن میزند، برای صرف نوشتن نیست.
دلوز و گاتاری نشان میدهند برخلاف تفسیر فرویدی که تاکنون از رابطۀ کافکا با پدرش ارائه میشود، مبنی بر اینکه پدر قدرت قاهری است که همۀ استعدادها و امکانات پسر را سرکوب کرده است، کافکا در پس پدر، حضور نیروهای سیاسی ـ اجتماعی بزرگتری را میبیند که پدر جزء یا کارگزار آنها است.
این زبان، زبان استاندارد و معیاری است که با قواعد یا ثابتها سروکار دارد و تغییرات و الحان گوناگون زبانی را به عنوان انحراف طرد میکند.
اقلیت یعنی پیش گرفتن همۀ این رفتارها در مقابل آنچه چهره است.
گاهی خود شخصیتهای داستانی ادبیات اقلیت دست به این کار میزنند.