چکیده:
تأسیس علم طبیعی ـ تجربی عمران با مبانی ارسطویی حاکم بر طبقهبندی علوم در قرون وسطا با دشواریهایی همراه بود. این دشواریها با توجه به تاریخی بودن علمالعمران، مربوط به بیمقداری ارزش علمی تاریخ در نظر قدما و بهویژه ارسطو بود و از سوی دیگر، این طبقهبندی به مسئلة دقت، ضرورت و برهانی بودن این علم نظر داشت. ابنخلدون در امتداد سنت علمی اسلامی سه راه پیشروی داشت: 1. درج علم عمران ذیل حکمت نظری، 2. جای دادن آن در حکمت عملی، یا 3. برونروی از تقسیمبندی ارسطویی و باز کردن مسیر برای گونهای جدید از علم انسانی و در عین حال طبیعی و تجربی. راهحل ابنخلدون گزینة سوم بود. هرچند او طبقهبندی جامعی از علوم ارائه نمیکند، علم عمران را نه زیرمجموعة حکمت عملی قرار میدهد و نه در مجموعة حکمت نظری. در این مقاله نشان خواهیم داد که تأسیس علمی با موضوع و مادة عمران، نمیتوانست در قالب تقسیمبندی رایج ارسطویی صورت گیرد؛ چراکه از سویی نوعی خروج از جنبة هنجاری علوم عملی و از سوی دیگر، واجد گرایشی انسانی به علوم طبیعی است.
Developing a natural- experimental sociology science based on Aristotle's Middle Ages principles of classifying science faces difficulties. Considering historical nature of the science of sociology these problems are ascribed to the limited scientific value of history science as ancient scholars especially Aristotle say; besides، this kind of classification takes in to consideration such things like accuracy، necessity and demonstrative ability of this science. In his inquiry of Islamic scientific tradition، Ibn-Khaldun finds three ways: 1. regarding sociology as part of speculative philosophy 2. Placing it with applied philosophy 3. Disregarding Aristotle's mode and initiating a new course of human science in addition to its being natural and experimental. Ibn-Khaldun chooses the third way. Although he doesn't offer a comprehensive classification of science، he places sociology neither with applied philosophy nor with speculative philosophy. This paper shows that developing a science with the subject of sociology cannot fall into Aristotle's common category; first because it will be a kind of breaking with the normative aspects of applied science and secondly because it has human tendency towards natural science.
خلاصه ماشینی:
"همانگونه که در بخشهای پیشین توضیح دادیم و در فصل حاضر هم به معانی مختلف حکمت در مقدمه اشاره کردیم و در ادامه خواهیم کرد، حکمت در مقدمه بیشتر بهمعنای کلی علوم عقلی است و اگر قرار بود علم عمران یا همان باطن تاریخ، ذیل حکمت عملی قرار گیرد، چه نیازی به بیان عدم کفایت این دسته از علوم در بررسی مسائل علم عمران بود؛ به علاوه چطور ممکن است ابنخلدونی که فصلی را در «ابطال فلسفه و فساد کسانی که در آن ممارست میکنند» مینویسد (ابنخلدون، ۱۳۸۸، ص ۱۰۸۷)، علم جدیدالتأسیس خود را ذیل فلسفة یونانی تعریف کند؟ ابنخلدون در کیفیت علم جدیدی که در کتاب العبر عرضه داشته، میگوید: «دربارة آغاز نژادها و دولتها و...
محسن مهدی، که در کتاب فلسفة تاریخ ابنخلدون، وی را پیرو فلاسفه دانسته و علم او را در چارچوب مباحث فلاسفه و جزئی از فلسفة سیاسی اسلامی بهشمار آورده بود (مهدی، ۱۳۸۳، ص ۱۱۹ و سراسر کتاب، بهویژه فصل دوم)، چندی بعد با تعدیل نظر پیشین خود، و البته حفظ این دیدگاه که ابنخلدون رویکردی ابنرشدی به دین و فلسفه دارد، مینویسد: اکنون بهتر میتوانیم دریابیم که چرا ابنخلدون میان علم جدید عمران خود از یکسو و علوم فلسفی عملی، علوم شرعی و عرف عام از سوی دیگر فرق میگذارد..."