خلاصه ماشینی:
در تفسیر فرایند تاریخی تحولات اروپا که محل توجه نخبگان سیاسی و اجتماعی ایران عصر قاجاری بود، دو مفهومکلیدی در دو سر آن وجود دارد که متأسفانه کمتر محل توجه قرار گرفته است: مفهوم کلیدی اول: آرمانهای تجدد است که آغاز نوزایی (رنسانس) اروپاست و میدانیم که این آرمانها، به مثابه اصول اولیهو اصالتهای جامعه اروپایی است؛ مفهوم کلیدی دوم: اتوپیای ترقی 1 است که دستاورد این بازنگری و نوزایی میباشد.
اگر جامعه ایرانی به عنوان یکی از مبادی مهم تمدن جهانی، به بازنگری در علل انحطاط و ضرورت نوزایی، و تغییر درساختار ناکارآمد نظام سیاسی و اجتماعی خود نیاز داشت، به فتوای عقل و معرفت باید به اصول اولیه و اصالتهای خود بازمیگشت؛ یعنی همان نگرشی که اروپا و بعد دنیای غرب را دگرگون کرده بود، برای دگرگونی طبیعی و تاریخی ایران ضروریبود؛ اما در موج اول که مطلقا و در موج دوم در مقاطع آغازین آن، چنین فکری به اندیشه نخبگان جامعه ظهور نکرد و نهالیکه میتوانست آزادانه و به طور طبیعی به درخت پرباری تبدیل شود، در تارهای عنکبوت تقلید و تجددطلبی و ترقیخواهیمقلدانه اسیر شد.
با ظهور این دو جریان در تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی ایران، مفهوم دیگری از تجددطلبی و ترقیخواهی ظهورمیکند که از همان ابتدا نه تنها بینش تجددطلبی و ترقیخواهی مقلدانه را با شعار مرجعیت علم فرنگی و تعطیلی عقل ایرانیو عقل اسلامی به چالش میکشد، بلکه اراده معطوف به ترقی و تجدد در بازگشت به اصول اولیه و اصالتها را دارد.