چکیده:
نوشته های اصولی نگارش یافته در یک سده ی اخیر، به هنگام بحث از ظواهر کتاب و سنت، به طور شایع، این تفصیل را به میرزای قمی(ره) نسبت می دهند که او، ظواهر کتاب و سنت را در خصوص مقصودین به افهام، حجت می داند و نسبت به غیرمقصودین، به عدم حجیت، باورمند است. اینکه آیا واقعا میرزای قمی(ره) از چنین تفصیلی سخن رانده است و اینکه او اندیشه ی خویش را درباره ی ظواهر کتاب و سنت، در چه سطحی بیان داشته است و دیگران، به چه قرائت هایی، سخن او را بازگو کرده اند و این قرائت ها تا چه اندازه با واقعیت سخن و اندیشه ی میرزای قمی(ره) در خصوص حجیت ظواهر، همانند می باشد، پرسش هایی است که پاسخ به آن ها، ساختار مقاله ی حاضر را به سامان می آورد. از این رو، نوشتار حاضر، در پژوهشی به روش توصیفی تحلیلی، به منظور واقعیت سنجی نسبت مذکور و کشف مطابق با واقع بودن قرائت های موجود از سخن میرزای قمی(ره) درباره ی حجیت ظواهر، بر این اهتمام دارد تا با روی نهادن به کتاب قوانین الاصول میرزای قمی(ره) اندیشه ی او را در خصوص حجیت ظواهر کتاب و سنت بیان دارد و آن گاه، در پی تبیین و نقد و بررسی قرائت های موجود از سخن میرزای قمی(ره) درباره ی حجیت ظواهر، نشان دهد که تفصیل منسوب به او از واقعیت حظی دارا نیست و تنها حاصل قرائتی است که برخی از علمای اصول، بر پایه ی پندار خویش از سخن میرزای قمی(ره) درباره ی حجیت ظواهر کتاب و سنت ساخته اند.
This article is written with regard to the wide range of variety of votes which are discussed in the books of Usoul about the validity of Al-Zavaher for those exist in the time of verdict and the lake of the validity for those are absent in the time of verdict. Finally، is it come true the relation of this vote to Mirza Qomi as a matter of fact? This article offers the lack of actuality in a descriptive and analytical research. It is better to say that was a concept and a type of a group of Usoul scholars.
خلاصه ماشینی:
"تفصیل و توجیهی که قزوینی(ره ) از سخن میرزای قمی(ره ) درباره ی حجیت ظواهر کتاب و سنت اصطیاد نمود به طور گسترده و به شیوه های گوناگون مورد توجه و پذیرش علمای اصول پس از او قرار گرفت ؛ برخی از اصولیان بدون انتساب تفصیل مذکور به میرزای قمی(ره ) و بدون ذکر توجیه قزوینی(ره ) تنها به بیان و نقد و بررسی آن تفصیل روی نهادند(آخوند خراسانی، ١٣٦٨، ٥٩/٢؛ صدر، ١٤٠٥، ٢٧٣/٤)؛ برخی نیز بدون اینکه توجیه سید علی قزوینی (ره ) را بازگو کنند، پس از نسبت دادن تفصیل محل سخن ، به میرزای قمی(ره ) به نقد و بررسی آن پرداختند(خمینی، ١٤١٣، انوار الهدا ٢٤١/١-٢٤٢؛ خمینی، ١٤٠٥، ٩٥/٢)؛ گروهی هم پس از انتساب تفصیل مذکور، به میرزای قمی(ره ) و ذکر توجیه قزوینی(ره )، در نقد و بررسی آن ، زبان گشودند(انصاری، ١٤٢٢، ١٦٠/١-١٦٨؛ نایینی، ١٣٦٩، ١٣٨/٣؛ عراقی، ٦١/٢،١٤٢٠؛ اصفهانی،١٤٢٩، ٣ /١٧٢؛ مکارم شیرازی، ١٤١٦، ٣٢٧/٢)؛ دسته ای دیگر گامی فراتر نهادند و نه تنها تفصیل در حجیت ظواهر بین مقصودین به افهام و غیرمقصودین و توجیه اصطیادی قزوینی(ره ) را به میرزای قمی(ره ) نسبت دادند، بلکه خود نیز به اصطیاد دلیلی دیگر دست یازیدند و پس از انتساب آن به میرزای قمی(ره ) در نقد و بررسی آن چیزی قلم فرسودند که خود آن را به میرزای قمی(ره ) نسبت دادند(نایینی، ١٣٦٩، ٩٢/٢-٩٣؛ خویی، ١٢٨/٣،١٤٢٩-١٢٩؛ ١١٨/٢،١٤١٢-١٢٠؛ جزیری، ٢٨٥/٤،١٤٠٩-٢٨٧)."