چکیده:
سیاست در جریان های فکری مختلف سیاسی قرن بیستم به وجوه گوناگون از جمله به سان روبنایی بر امر بنیادین اقتصاد، یا امری حداقلی که صرفا و باید در خدمت منافع فردی باشد و یا چنان سلطه ،سرکوب و فریب روایت شده است . روایتی که هابرماس اما، از سیاست به دست می دهد،روایتی مبتنی بر عقلانیت ارتباطی است . اندیشه وی به طور کلی معطوف به نقد رهایی وعمل رهایی بخش است بنابراین در بستر این گرایش کلی است که فلسفه وی در تقابل و تضاد با مهم ترین جریان های فکری قرن بیستم قرار می گیرد. وی با بازسازی اندیشه های وبر، مارکس و مکتب فرانکفورت ،در مقابل عقلانیت ابزاری فراگیر، اندیشه عقلانیت ارتباطی را ارائه می دهد و به پی ریزی مبانی مستدل فلسفی و عقلانی برای سیاست می پردازد.
خلاصه ماشینی:
دمکراسی ، مصلحت همگانی ، مارکسیسم ارتدکس ، ماتریالیسم دیالکتیک ، نئولیبرالیسم ، دولت کمینه ، پست مدرنیسم ، انظباط و بهنجارسازی ، عقلانیت ابزاری ، عقلانیت ارتباطی ، حوزه عمومی ، سیستم و جهان زیست مقدمه این مقاله در نظر دارد بحث از سیاست و طرح مسئله عمل و نظر در حوزه سیاست را براساس اینکه اساسا چه درکی از مصلحت عمومی و منافع همگانی وجود دارد و چگونه می توان به واسطه عقل و خرد امکان تامین آن را در یک جامعه دمکراتیک سامان داد و یا به تعبیر دیگر نسبت عقل و سیاست و همچنین این مسئله که چه رویکردی نسبت به دمکراسی در اندیشه سیاسی قرن بیستم و به ویژه نزد هابرماس وجود دارد مورد بررسی قرار دهد.
روایت دیگری که اندیشه سیا سی هابرماس در تقابل با آن قرار میگیرد روایت نئو لیبرالی است این روایت که بر آرا و اندیشه های کسانی چون آیزا برلین ، فردریش فون هایک ، رابرت نوزیک و میلتون فریدمن متکی است با مطرح ساختن و تاکید بر آزادی منفی در مقابل آزادی مثبت ، نظم خودجوش و جامعه خود انگیخته در مقابل نقش ساماندهی جامعه به وسیله خرد و دولت کمینه ،محدود و حداقلی در ◊ ٢٦ فصلنامه تخصصی علوم سیاسی / شماره چهاردهم / بهار١٣٩٠ مقابل دولت گسترده و مسئول ، اساسا سیاست را به حوزه اقتصاد تقلیل می دهد و به علت مسلط نمودن روحیه فردگرایانه ،به جامعه خصلتی غیر سیاسی می دهد و جایگاه منافع فردی را برتر از هر چیز دیگری قرار می دهد بر این اساس در این روایت مقوله خیر عموم و مصلحت همگانی بلاموضوع می شود.