چکیده:
عدالت از جمله مفاهیمی است که در کنار مفهوم آزادی همواره مساله و دغدغه اندیشمندان سیاسی بوده
است و تفاسیر گوناگونی از این مفهوم ارائه گردیده است. لیبرالیسم که بیش از هر چیز دغدغه آزادی را
دارد، در دهههای پایانی قرن بیستم توسط راولز چنان با مفهوم عدالت در آمیخت که توجه همگان را
برانگیخت. راولز در مباحث خود بر عدالت و اصول برابری به مثابه اصل مغفول در جامعه لیبرال تاکید
میکند. نوشتار حاضر با روش توصیفی- تحلیلی در پی کنکاش در اندیشه راولز و چگونگی تحقق نظریه
عدالت وی در جامعه میباشد. با توجه به مدعای پژوهش مبنی بر این که راولز در تبیین عدالت در
تلاش است به تمام جنبه های فردی، اجتماعی، سیاسی، ارزشی و عقلانی روابط اجتماعی و انسانی در
قالب لیبرالیسم توجه داشته باشد، میتوان به این نتیجه رسید توجه راولز به عدالت با آنچه که در اندیشه
مارکسیستی وجود دارد کاملا متفاوت است. او با وجود ارایه یک طرح اساسی در جهت اصلاح عرصه
عمومی، همچنان فرد را محور تحلیل قرار میدهد و دغدغه فرد انسانی را دارد، هر چند عدالت را صفت
نهادهای اجتماعی میداند
Justice, like liberty, is one of the concepts that has always been a matter of
concentration to political thinkers and different interpretations have been
presented about it. Liberalism which was more conserned with liberty during
the last decades of twentieth country, since then was associated by Rawls
concept of justice and attracted much more attention. In his discussions, Rawls
emphasizes on justice and equality as these principles which were absent of a
liberal society. The present text, by applying a descriptive-analytical method,
attempts to know how is applicable Rawls’s theory of justice in a society. In
terms of the research claim, Rawls attempt to justify the concept pf justice,
entails all individual, social political, normative aspects of human relations
within liberalism which means that his emphasis on justices is totally different
from what in Marx’s thought. In spite of Rawls basic project about reforming
public sphere, he still views individual as a center of his concern and analysis
while regards justice as main character of social institutions.
خلاصه ماشینی:
به تعبیری دیگر،این پژوهش در صدد پاسخگویی به این سوال است که نظریه عدالت راولز در حوزه اجرا چگونه متحقق می شود؟بر این اساس ، مفروض بحث حاضر این خواهد بود که با توجه به خاستگاه لیبرالی راولز، عدالت در عمل فرد انسانی را توانمند، جامعه انسانی را بر اساس اصول برابری به سامان ، نهاد سیاسی و دولت را به قانون و ساختارهای اساسی جامعه متعهد، آزادی را به مثابه ثقل اساسی ارزش های انسانی توسعه ودر نهایت عقل انسانی را در تنظیم قواعد و روابط اجتماعی حکمفرما می سازد.
(٨١ :١٩٧٨ ,Green) با این توصیف ، تبیین بهتر مبانی معرفت شناختی عدالت راولز مستلزم رجوع به اصول اساسی شناخت انسان ، جامعه ، دولت ، ارزش ها و عقل از منظر لیبرالیسم متأثر از اندیشه های کانت است .
در تشریح قضیه کوگیتو (من می اندیشم ، پس هستم ) تأکید دکارت بر آزادی اراده است و در واقع دو صفت آگاهی و آزادی در فلسفۀ دکارت به عنوان صفات ذاتی انسان تثبیت شد و هنگامی که جان لاک بعد از ١٧٤ ◊ دکارت و قبل از کانت اعلام کرد که انسانها آزاد و برابر متولد می شوند، این آزادی در واقع برگرفته از اندیشه های دکارت بود و به دست کانت رسید (صانعی دره بیدی ، ١٣٨٤: ١٩-١٧) و راولز آن را چنین معنا کرد که ارزش آزادی برای همۀ شهروندان ، فازغ از موقعیت اقتصادی یا اجتماعی آنها، باید آن طور که شاید و باید برابر باشد.