چکیده:
در فاصله هجوم مغولان و فروپاشی خلافت بغداد تا ظهور حکومت صفوی، همچنان که سازمان سیاسی، ماهیت و شکل ساختاری پیشین خو د را از دست داد، مذهب رسمی این دستگاه نیز دچار بحران عمیقی شد و در پروسه ای نوین ، نفوذ آن به لحاظ پدیدایی بستری جدید، هم در گستر ه اجتماعی و هم سیاسی کاهش یافت . در تقابل با مذهب تسنن ، به تدریج تشیع و نحله های تصوف مجال رشد یافتند و از نفوذ اجتماعی گسترده ای بهره مند شدند و بر همین اساس، توانستند بر تصمیم گیری های سیاسی قدرت های مسلط نیز تاثیر گذار باشند. علاوه بر این ، نیاز به مشروعیت برای تداوم تسلط ، حکومتگران را با بزرگان متصوفه و اندیشه تشیع پیوند داد. در همین جهت ، رویکردهای مذهبی حکومتگران ترکمان قراقویونلو و آق قویولنلو، متاثر از حفظ منافع سیاسی و اقتصادی ایشان، شکل گرفت. دراین مقاله، بر مبنای این پرسش که چه رابطه ای میان شرایط مذهبی قرن نهم/پانزدهم و رویکردهای مذهبی ترکمانان حکومتگر وجود دارد، تلاشمی شود اهتمام دو سلسله مذکور به بهره گیری از شرایط مذهبی موجودبرای کسب مشروعیت و در نتیجه، حفظ و تداوم منافع اقتصادی و سیاسیحاصل از آن، مورد نقد و بررسی قرار گیرد. روشی که این پژوهش از آنبهره گرفته، روش میان رشته ای و استفاده از چارچوب است که باروش تاریخی، بهرهگیری از توصیف، مقایسه و تحلیل تلفیق شده است.
خلاصه ماشینی:
این سنت ها که قرائتی جدید از دین ارائه میکرد، تعالیم اولیۀ پیامبر را تحت الشعاع قرار داد و جنبۀ تخریبی خود در کارکرد تعقل و اندیشه های سیاسی را تا هجوم مغولان حفظ کرد؛ زیرا بااینکه تعالیم پیامبر بیش تر بر جنبه های انسانی و برابری تأکید داشت ، قدرت های حاکمه از دین به منزلۀ ابزاری برای تحکیم منافع سیاسی بهره گرفتند و بنابر مقتضیات زمان ، پیرایه هایی به آن اضافه کردند تا علمای درباری در هر مقطع زمانی بتوانند مشروعیت حکومت را با پیوند زدن به دین حفظ کنند و توده ها را همچنان فرمانبردار نگاه دارند.
(297 تیمور نیز، با مشاهدة نفوذ گستردة تشیع امامیه در ایران و با توجه به رویارویی با قدرت های سنی در مصر، شام و عثمانی، از همان آغاز، در سیاست مذهبی خود به پیروان تشیع توجه کرد و برای جذب آنان - چنان که نظام الدین شامی اشاره میکند- دمشق را با شعار انتقام خون حسین از نسل یزید که مقصودش مردم آن منطقه بود، گشود.
ازنظر جامعه شناسی سیاسی، درطول تاریخ ایران ، هرگاه به دلایل گوناگون حاکمیت زور و سرنیزه متزلزل میشده ، جنبش های شیعی، دراویش متصوفه و غلات در صحنه های سیاسی و اجتماعی فعال میشده و توده های ناراضی و مخالفان دین و دولت رسمی حاکم را به خود جلب میکرده است (موثقی، ١٣٨٧: ٤٨)؛ بنابراین ، چه جنبش های موعودگرایانه و چه حرکت های درون گرایانه ، در این بستر مجال ظهور مییافتند.