چکیده:
تبیین رابطه نفس و بدن از مهمترین دلمشغولیهای فلاسفه دوآلیست میباشد. گرچه خاستگاه تفکر دوآلیسم به افلاطون بازمیگردد، اما رنه دکارت فیلسوف فرانسوی نیز نقش بهسزائی در تبیین، گسترش و شاید بتوان گفت در ترمیم و یا تصحیح این نظریه ایفا نموده است تا آنجا که گاه نظریه دوآلیسم به نظریه افلاطونی- دکارتی شهرت دارد. مهمترین چالش دکارت در این موضوع، نحوه ارتباط نفس با بدن است. دکارت غده صنوبری را که عضو کوچکی بوده و در مرکز مغز قرار دارد، بهعنوان مقر اصلی نفس و مکانی که در آنهمه افکار ما شکل میگیرند، معرفی میکند. این نوشتار در پی تتبع پیرامون جایگاه و نقش غده صنوبری در فلسفه دکارت میباشد.
خلاصه ماشینی:
انسان در این مرحله از معرفت جهان را در کلیتش درک میکند و چون «جهان بیش از اجزایش است ، عاطفۀ ناشی از شناخت آن قویترین عاطفه است و کل عواطف دیگر را تحت الشعاع قرار میدهد» (١٤١ :١٩٥٤ ,Roth)؛ و آن عواطف دیگر را از مرکز توجه نفس کنار زده ، خود یکه تاز میگردد؛ بدین ترتیب عشقی در نفس ایجاد میشود، که بالاترین لذتی است که ممکن است بشری به درک آن مفتخر شود.
به نظر راقم این سطور چون اصلی ترین درمان اسپینوزا برای انفعالات ، یعنی معرفت شهودی و عشق عقلانی به خدا برای بشر صعب الحصول است و خود اسپینوزا نیز بدان معترف است ، دیگر درمان های ارائه شده توسط اسپینوزا به ویژه درمان از طریق تداعی مؤثرتر به نظر میرسند.
به نظر الیوت شناخت طبیعت عام انسان ها (دومین مرتبۀ معرفت از نظر اسپینوزا) منجر به پدید آمدن عاطفۀ همدردی میشود که این عاطفه چنان قدرتی دارد که میتواند بر نفرت و دیگر انفعالات آزاردهنده غلبه کند و نه تنها از رنج ناشی از انفعالات بکاهد، بلکه انسان ها را به هم بپیوندد.
الیوت این را از اسپینوزا میپذیرد که هر انفعالی فقط با انفعال یا عاطفه ای قویتر و متضاد میتواند از بین برود، اما به نظر الیوت عاطفه ای که چنین کاراییای دارد، عاطفۀ همدردی است و این عاطفه از همکاری تخیل سالم و تصورات تام (دومین مرتبۀ شناخت از نظر اسپینوزا، یعنی درک طبیعت و خواص عام اشیا) به وجود میآید.