چکیده:
افلاطون در جست وجوی معرفتی است که آدمی را به فضیلت اخلاقی و سعادت برساند؛ اما معرفت شناسی او گاه به نتیجه ای سلبی می انجامد، و تنها حاکی از آن است که به یاری روش دیالکتیک، یا هرگونه روش متکی بر زبان و واژگان، یا مادام که روح در قالب جسم اسیر است؛ نمی توان به معرفت رسید. شهود پاسخی ایجابی است که افلاطون برای پرسش معرفت شناسی خود می یابد. او در آثار میانی خود، به سه طریق اصلی، دستیابی به شهود را ممکن می داند، که هر یک در پی نوعی عروج حاصل می آید. اصلی ترین آنها، که شرح آن در فایدروس می آید، شهودی است که روح مجرد با عروج به ساحت الوهیت به دست می آورد. این شهود تنها از روحی برمی آید که پیشتر به مرتبه ای از معرفت رسیده و خود را با فضیلت های اخلاقی از دلبستگی های جسمانی رهانده و سبکبال ساخته باشد. دوم، شهود زیبایی در مهمانی؛ و سوم، شهود یادشده در تمثیل غار در کتاب هفتم جمهوری ا ست. افزون بر این سه طریق، افلاطون در کتاب نهم جمهوری به نوعی شهود در خواب اشاره دارد. چنین می نماید که طریقه های دوم و سوم و نیز شهود در خواب وابسته به شهود مذکور در فایدروس اند؛ چراکه در این جهان به دست می آیند، و هرگونه کسب معرفت در این جهان، یادآوری شهودی ا ست که روح مفارق پیش از حلول در تن حاصل آورده است.
Plato seeks for a special knowledge that leads human being to the moral virtues and happiness، but his epistemology ends in a negative conclusion at times. It only indicates that knowledge can neither be attained by dialectic nor by any other method pertinent to vocabulary and language، it is also unattainable while the soul is imprisoned in the body. Plato’s solution to this epistemological problem is contemplation (θεωρια). In his middle dialogues، Plato proposes three principal ways of contemplation each of which could be reached by a kind of transcendence. The most important contemplation – described in the Phaedrus- is the one which discarnate soul can achieve through ascending to the realm of divinity. This contemplation is possible for the soul which has already achieved a certain extent of knowledge and has eliminated the mundane concerns with the help of moral virtues. The second way is the contemplation of Beauty as described in the Symposium and the third way is the foregoing contemplation in the allegory of the cave in the Republic VII. In addition to these three ways، there is a hint of contemplation in dream in the Republic IX. It appears that the second and the third and the contemplation in dream depend on the foregoing contemplation in Phaedrus، since they will be obtained in this world and any kind of obtaining knowledge is the recollection of contemplation which the separate soul has gained before its reincarnation (αναμνησις).
خلاصه ماشینی:
از ميان سه طريق رسيدن به معرفت شهودي، اصليترين طريق آن است که در اسطورة گردونه ميآيد؛ زيرا در اين اسطوره است که روح مفارق از تن، خود به ماوراي جهان مادي ميرود و به شهود نائل ميآيد.
در روايت اين اسطوره، و در فرجامشناسي و نظريه يادآوري و عشق، که به دنبال اسطوره ميآيد، انبوهي از واژگان دال بر «نگاه» و «نگريستن» و «آنچه نگريسته ميشود» به کار ميرود: واژگان مشتق از فعلهاي θεωρεῖν و θεάεσται و ἰδεῖν و κατιδεῖν و καθορᾶν و ὑπεριδεῖν و ἐποπτεύειν و βλέπειν و ὁρᾶν (همه اين فعلها بهمعني نگريستن و ديدن است) و λάμπειν (تابيدن) و στίλβειν (درخشيدن)، و اسمهاي θέα (نگاه، چشمانداز) و ὁμοίωμα (تصوير) و φάσμα (نمود) و ὄψις (بينايي، چشم) و εἴδωλον (تصوير) و ὄμμα (چشم) و ὀφθαλμία (بيماري چشم) و εἰκών (تصوير)، و صفتهاي θεατός (ديدني، قابل ديدن) و λαμπρός (روشن) و ἐναργής (آشکار، پيدا) و ἐκφανής (آشکار، پديدار).
همچنين، اين سه طريق وابسته به شهود مذکورند؛ زيرا کسب هر مرتبهاي از معرفت در اين جهان، مستلزم يادآوري معرفتي است که روح مجرد، پيش از حلول در تن، از راه شهود حاصل آوردهاست.
نوشتههاي ديگر نويسندگان يونانيآيسخولوسپرومِتيوس در بندPr. Prometheus VinctusايوريپيدِسايونIonIonمِدياMed. MedeaهومرايليادIl. Ilias در مجموعه نوشتههاي افلاطون، در اکثر جاهايي که بينايي و شنوايي يا ديدن و شنيدن در کنار هم ميآيند يا در مقايسه با يکديگر به کار ميروند، بينايي و ديدن تقدم دارد؛ چهبسا اين نکته بازتابي از اولويت بينايي بر شنوايي در فرهنگِ يوناني باشد: ὄψις ἢ … ἀκοή (La. 190a6-7), ἢ περὶ ὀφθαλμῶν ἢ περὶ ὤτων (a8); ὁρῶν καὶ ἀκούων (Euthd.