چکیده:
در معرفتشناسی کلاسیک، شکاکیت در مقابل معرفت قرار داشته و روشهای مختلفی برای پاسخ به شکاکان ارایه میشود. ویتگنشتاین متأخر با تمایز نهادن میان معرفت و یقین رویکرد جدیدی را در نقد شکاکیت مطرح کرده است. او یقین را امری مقدم بر معرفت میداند که ریشه در عمل و نه معرفت دارد. به باور وی صورت ابتدایی بازی زبانی، یقین است که در عین معقولیت بینیاز از هرگونه توجیه و دلیل است. به زعم وی برخی از گزارهها وجود دارند که در عین این که تردید در آنها محال است ادعای معرفت به آنها نیز مهمل است. ویتگنشتاین، این گزارهها را گزارههای محوری مینامد و معتقد است تصویر ما از جهان با تکیه بر آنها ساخته میشود. این گزارههای محوری از آن جهت که مبنای بازیهای زبانی ما و اساس هرگونه تحقیق و پژوهشی هستند که به دست ما انجام میگیرد قطعی و یقینیاند. او قطعیت و یقینی بودن این گزارهها را به منزله خطاناپذیر بودن یا مطابقت آنها با واقع نمیداند، بلکه یه یاور وی یقین به آنها ناشی از طرز تلقی افراد است که لزومی ندارد با واقعیت مطابقت داشته باشد. به باور وی، مبانی معرفت آدمی نه بر توجیه، که بر حوزهای ورای آن یعنی عرصه عمل و نحوه معیشت وی متکی است. در این مقاله دیدگاه ویتگنشتاین دربارۀ یقین را تبیین خواهیم کرد و در نهایت دربارۀ این که آیا نظریۀ وی توانسته است معضل شکاکیت در فلسفه را حل کند داوری خواهیم نمود.
خلاصه ماشینی:
به زعم وي هنگامي که شخصي چون مور مدعي دانستن است بايد به پرسش چالش برانگيز از کجا ميداني پاسخ دهد؟ (همان ، بند ٥٥٠) و شخص بايد براي تضمين صدق ادعاي خود دليلي ارائه کند (همان ، بند١٤و ١٥) که آن دليل قطعيتر از مدعا باشد: «وقتي ميگوييم "ميدانم " که آماده اقامه دلايل محکم باشيم .
به علاوه ، ويتگنشتاين در بند ١٣٦ کتاب «در باب يقين » بيان ميدارد: «وقتي مور ميگويد فلان چيز را ميداند، در واقع گزاره هايي صرفا تجربي را برميشمارد، که ما بدون آزمايش ويژه اي تصديقشان ميکنيم ؛ يعني گزاره هايي که نقش منطقي خاصي در نظام گزاره هاي تجربي ما بازي ميکنند»(همان ، بند١٣٦).
در تبيين دوم ويتگنشتاين از يقين ، که به وضوح غيرگزاره اي و غيردکارتي است ، آنچه که به عنوان مبنا شناخته ميشود گزاره نيست ، بلکه امور غيرنظري همچون عمل کردن ، تحت تعليم قرار گرفتن ، غريزه و امثال اينها را دربرميگيرد: «اما دليل آوردن ، توجيه شواهد، به پايان ميرسد؛ ولي پايان اين نيست که پاره اي از گزاره ها بيواسطه به ما صادق بنمايند؛ يعني نوعي ديدن از جانب ما نيست ، بلکه عمل کردن ماست که در بن بازي زباني واقع است »(ويتگنشتاين ، ١٣٨٧، بند ٢٠٤).
اما قطعيت و يقيني بودن اين گزاره ها، به معناي صادق بودن آنها يا مطابقت با واقع نيست بلکه ويتگنشتاين اطمينان کامل (perfect certainty) را به طرز تلقي(attitude) افراد وابسته ميداند و لزومي نميبيند که واقعيت با طرز تلقي ما هماهنگي داشته باشد(همان ، بند٤٠٤).