خلاصه ماشینی:
"مدعی نیستیم همه آن چیزهایی که در این بیانیه نوشته شده حقیقت محض است اما میتوانیم سؤال کنیم که چرا در آن دوران وقتی تشکیلاتی به نام کانون نویسندگان ایران که گردانندگان آن افرادی چون: فریدون آدمیت، علیاصغر حاج سیدجوادی، داریوش آشوری، رحمتالله مقدم مراغهای، کامران فانی، باقر مؤمنی، بهاءالدین خرمشاهی، بهآذین، احمد خلیلالله مقدم، محمدرضا فشاهی، نعمت میرزاده، علیاکبر اکبری، ابوالفضل قاسمی، جمال میرصادقی، محمد قاضی، سیمین دانشور، هما ناطق، اسلام کاظمیه، مصطفی رحیمی، حشمتالله کامرانی، محمدتقی برومند، مصطفی رهنما، منوچهر هزارخانی، منصور یاقوتی، بهرام بیضایی، غلامحسین ساعدی، ناصر پاکدامن، مهدی سحابی، باقر پرهام، جلال سرافراز، هوشنگ گلشیری، فریدون شایان، اسدالله مبشری، حسن شایگان، جواد مجابی، محمد مختاری، فریدون تنکابنی، طاهره صفارزاده، شمس آل احمد، سیاوش کسرایی، رضا براهنی، مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو، پرویز بابایی، مهدی بهار، ناصر تقوایی، خسرو حکیم رابط، اسماعیل خویی، عبدالعلی دستغیب، اکبر رادی، ناصر زرافشان، محمدعلی سپانلو، کاظم سادات اشکوری، حسن صدر، ابراهیم فخرایی، شاهرخ مسکوب، جمشید نوایی و دهها تن دیگر از اصحاب قلم و ادب بودند[1] که بعضی از آنها نه تنها امروز، بلکه همیشه خود را طلایهدار آزادی، حقوق بشر، دموکراسی، تجددطلبی، ترقیخواهی و غیره میدانستند، بیانیهای صادر کرد که در آن، بر سر بسیاری از صاحبان قلم و اندیشه و ناشرین کتاب چوب رسوایی وابستگی به رژیم دیکتاتوری و اختناق شاهنشاهی و مزدوری دربار و ساواک خورده میشد و اربابان صنعت چاپ و نشر، مزدوران حقوق بگیر دستگاه ساواک معرفی میشدند، چنین اقدامی را خدمت به مبارزه با سانسور و هدیهای به همه برادران مطبوعاتی که پاسدار فریاد سرخ بودند و تحفهای به همه کارگران چاپ و چاپخانه و همه نویسندگان به خون نشسته میدانستند؟[2] اما نقد بر خاطرات یک تاجر کتاب را که همان بیانیه کانون نویسندگان او را «غول خصوصی ____________________________ [1]."