چکیده:
مسئله نفس و بدن اگرچه از دیرباز، اندیشه بشر را به خود مشغول کرده، ولیکن در اعصار جدید، نگاهی نو و مجدد به آن صورت گرفته و نظرات متفاوتی نیز عرضه گشته است. فیزیکالیست ها از اساس منکر دوگانگی نفس و بدن گشته اند و حالات نفسانی را به حالات جسمانی فروکاسته اند. در مقابل، اندیشمندان مسلمان، ثنویت نفس و بدن را پذیرفته اند؛ ولی با توجه به اینکه صرف پذیرش غیریت نفس و بدن، غیر بدنی بودن نفس را نتیجه نمی دهد، گروهی به تجرد و برخی به عدم تجرد نفس رای داده اند. این اقوال، نشان از صعوبت بحث دارد و لذا نتایج عقل برهانی و آموزه های دین وحیانی می توانند ملاکی محکم و میزانی کارآمد در تمییز اندیشه های صحیح از غیرصحیح بوده و درک درستی از حقیقت را به ارمغان بیاورند. این مقاله با امعان نظر در ادله، تمایز نفس و بدن و نیز تجرد نفس را نتیجه خواهد گرفت.
Although the discussion of self and body has engaged human thought since ancient times، in the new ages، a new look has been taken and various opinions have been proposed. The physicalists have denied the duality of soul and body while degenerating the spiritual states to physical ones. On the contrary، Muslim Scholars have accepted duality of soul and body. However، according to the fact that mere acceptance of otherness of soul and body will not be led to non-physicality of body، some scholars have believed in abstraction and some other ones in non-abstraction of soul. These opinions
show the significance of the discussion; therefore، logical reason and religious teachings could be a solid criterion to determine the correct thoughts from the incorrect ones as well as to create a correct understanding of the truth. Noting to the evidences، the study will make conclusions on distinction of soul and body and also abstraction of soul.
خلاصه ماشینی:
"(دیوانی، 1376: 49؛ واعظی، 1390: 46 ـ 44) دستهای دیگر، براهین خالص عقلی ـ فلسفیای هستند که از تحلیل علم حضوری متعارف، مستقیما تجرد نفس را به اثبات میرسانند و گروهی نیز نخست، تجرد پدیدههای نفسانی و سپس تجرد موضوع آنها که نفس است را نتیجه میگیرند؛ (مصباح یزدی، 1388: 2 / 168) یعنی با بیان غیر مادی بودن حالات ذهنی و تبیین عدم موفقیت تلاشهای صورتگرفته برای ارجاع آنها به حالات فیزیکی گوشزد میکنند که اگر این امور نفسانی که به جوهری بهنام من منسوبند، غیر مادی و مجردند.
(ارشادینیا، 1382: 407 ـ 406) اما نکته این است که چه ویژگیای در نفس انسان بوده که سبب شرافت او شده، بهطوریکه از بین همه اجسام، این جسم را به خود اضافه کند، و اگر روح و بدن هر دو مادیاند، چرا تنها روح به خدا منتسب شده و شرافت پیدا کرده، نه بدن؟ اگر گفته شود که روح برخلاف بدن، جسم لطیف است و همین تمایز، موجب این انتساب گشته، باز این سؤال مطرح میشود که اگر لطافت جسمانی موجب این انتساب است، این لطافت در اجسام دیگری مثل هوا، بخار نیز وجود دارد؛ پس چرا آنها شایسته این انتساب نشدهاند؟ (همان: 446 ـ 445) در سوره مؤمنون، آیات 14 ـ 12 پس از بیان خلقت انسان از گل و مراحل تکون او از نطفه و علقه و ..."