چکیده:
رویکرد عقلگرا سالهای متمادی بر فضای آموزش ارزشها حاکم بوده است. تمرکز یکجانبه و افراطی بر این رویکرد، سبب غفلت از بخش وسیعی از یادگیریهای ضمنی انسان و داوریهای اخلاقی شهودی او ـ که منشأ بسیاری از رفتارهایی اخلاقی هستند ـ شده است. مسئله این پژوهش آن است که چرا آموزشهای مستقیم و استدلالی در حوزه ارزشها، بهتنهایی تحقق اخلاق را در رفتار متربیان تضمین نمیکند؟ بهنظر میرسد آموزش مستقیم و کلامی ارزشها، تنها منبع یادگیری اخلاقی انسان نیست؛ بلکه بخش وسیعی از یادگیریهای انسان بهصورت ضمنی و در قالب تجارب واقعی او صورت میپذیرد. برای بررسی این فرضیه، دیدگاههای جدید در مورد یادگیریهای ضمنی، عملی و ادراکات شهودی بررسی و اثبات شده است که یادگیری اخلاقی انسان از دو طریق مستقیم و ضمنی صورت میگیرد و البته با وجود همکاری و تعامل این دو شیوه، اغلب داوریها و اعمال اخلاقی ما بهصورت شهودی انجام میگیرد. این داوریها ریشه در تجارب اولیه زندگی و تعاملات غیرکلامی فرد ـ محیط دارد که از یادگیریهای ضمنی ناشی شدهاند. در پایان نیز پیشنهادهایی برای اثربخشی بیشتر برنامههای آموزش اخلاقی مطرح شده است.
The rationalist approach has been dominated on the education environment of values for many years. Unilateral and excessive focus on this approach has revealed ignorance of a vast part of human implicit learning and his intuitive ethical judgments which have been the source of many ethical behaviors. The study intends to answer the question that why only direct and deductive educations about values cannot guarantee ethical realization in the educators education of values is not the only source of human ethical learning, but a great deal of human learnings are happened implicitly and in the form of real experiences. To analyze this hypothesis, new viewpoints about implicit, practical and intuitive understanding learning types have been investigated and proved in that human ethical learnings are occurred in two direct and implicit ways while despite of cooperation of these two methods, the majority of our judgments and ethical actions are happened intuitively. At the end, some suggestions on ethical education programs have been proposed to have more efficiency.
خلاصه ماشینی:
(سعیدی رضوانی، 1386) این نشان میدهد که اولا، میان دانستههای اخلاقی و عمل اخلاقی شکاف وجود دارد و به عبارت دیگر، دانش آشکار 3 و استدلالی 4 ـ که در مدارس، یکی از اهداف مهم تربیتی تلقی میشود ـ لزوما به عمل منجر نمیشود و ثانیا، زمانی که فرد به هر دلیلی کار غیر اخلاقی را مرتکب شود، ممکن است حتی برای موجه جلوه دادن آن رفتار از قدرت استدلال استفاده نماید.
نتایج حاکی از این است که زمانی که سطح اخلاقی افراد از طریق مصاحبه ارزیابی میشود ـ که نیاز به بیان مفاهیم دارد ـ فقط تعداد کمی از افراد نشان میدهند که به استدلال فراقراردادی دست یافتهاند (Snarey, 1985) و البته همین افراد اندک هم عموما فلسفه خواندهاند؛ اما وقتی دانش ضمنی مصاحبهشوندگان ـ که فعلا در دسترس نیست و در موقع لزوم فراخوانده میشود و مورد استفاده قرار میگیرد ـ سنجیده شود ـ مثلا از طریق سؤالات چندگزینهای که ترجیحات افراد را میسنجند ـ تعداد خیلی بیشتری از پاسخدهندگان، اخلاق فراقراردادی را نشان میدهند.
(امام خمینی، 1388: 19 / 92) خلاصه آنکه بهویژه در مورد اخلاقیات، آموزش از راه عمل، هم بهلحاظ تقدم زمانی و هم بهلحاظ میزان تأثیرگذاری بیشتر جایگاه ویژهای دارد؛ اما این مطلب اهمیت آموزشهای نظری را نفی نمیکند؛ حتی گاه ممکن است شبهاتی برای فرد مطرح شود و او باید توان تجزیه و تحلیل آگاهانه، استدلال و قدرت توجیه و تبیین را نیز داشته باشد.