چکیده:
امور کیفری جنبه عمومی دارند و حداقل یک طرف ماجرا حکومت است و حتی در مواردی که شاکی خصوصی وجود دارد، این حکومت است که حق و وظیفه خود میداند که با مداخله و اعمال حاکمیت، به محاکمه متهمان و مجازات مجرمان بپردازد. بنابراین نوعی رابطه بین متهم و حکومت وجود خواهد شد. در سیره قضایی امیرالمؤمنین×، شاهد رعایت اموری درباره متهمان هستیم که میتوان آنها را در زمره حقوق متهمان در سیره قضایی امام علی برشمرد و در قالب اصول (مطلق، نسبی و سلبی)، اخلاق و شیوه برخورد با متهمان در سیره ایشان مطرح ساخت. البته در مواردی نیز شاهد نقض اصولی مثل اصل عدم تجسس، با هدف کسب مصلحت بزرگتری ـ مانند تجسس امام از عمال و کارگزاران خود به قصد کنترل آنها و کشف خیانت و خطای احتمالی ایشان ـ بودهایم.رویکرد عقلگرا سالهای متمادی بر فضای آموزش ارزشها حاکم بوده است. تمرکز یکجانبه و افراطی بر این رویکرد، سبب غفلت از بخش وسیعی از یادگیریهای ضمنی انسان و داوریهای اخلاقی شهودی او ـ که منشأ بسیاری از رفتارهایی اخلاقی هستند ـ شده است. مسئله این پژوهش آن است که چرا آموزشهای مستقیم و استدلالی در حوزه ارزشها، بهتنهایی تحقق اخلاق را در رفتار متربیان تضمین نمیکند؟ بهنظر میرسد آموزش مستقیم و کلامی ارزشها، تنها منبع یادگیری اخلاقی انسان نیست؛ بلکه بخش وسیعی از یادگیریهای انسان بهصورت ضمنی و در قالب تجارب واقعی او صورت میپذیرد. برای بررسی این فرضیه، دیدگاههای جدید در مورد یادگیریهای ضمنی، عملی و ادراکات شهودی بررسی و اثبات شده است که یادگیری اخلاقی انسان از دو طریق مستقیم و ضمنی صورت میگیرد و البته با وجود همکاری و تعامل این دو شیوه، اغلب داوریها و اعمال اخلاقی ما بهصورت شهودی انجام میگیرد. این داوریها ریشه در تجارب اولیه زندگی و تعاملات غیرکلامی فرد ـ محیط دارد که از یادگیریهای ضمنی ناشی شدهاند. در پایان نیز پیشنهادهایی برای اثربخشی بیشتر برنامههای آموزش اخلاقی مطرح شده است.رویکرد عقلگرا سالهای متمادی بر فضای آموزش ارزشها حاکم بوده است. تمرکز یکجانبه و افراطی بر این رویکرد، سبب غفلت از بخش وسیعی از یادگیریهای ضمنی انسان و داوریهای اخلاقی شهودی او ـ که منشأ بسیاری از رفتارهایی اخلاقی هستند ـ شده است. مسئله این پژوهش آن است که چرا آموزشهای مستقیم و استدلالی در حوزه ارزشها، بهتنهایی تحقق اخلاق را در رفتار متربیان تضمین نمیکند؟ بهنظر میرسد آموزش مستقیم و کلامی ارزشها، تنها منبع یادگیری اخلاقی انسان نیست؛ بلکه بخش وسیعی از یادگیریهای انسان بهصورت ضمنی و در قالب تجارب واقعی او صورت میپذیرد. برای بررسی این فرضیه، دیدگاههای جدید در مورد یادگیریهای ضمنی، عملی و ادراکات شهودی بررسی و اثبات شده است که یادگیری اخلاقی انسان از دو طریق مستقیم و ضمنی صورت میگیرد و البته با وجود همکاری و تعامل این دو شیوه، اغلب داوریها و اعمال اخلاقی ما بهصورت شهودی انجام میگیرد. این داوریها ریشه در تجارب اولیه زندگی و تعاملات غیرکلامی فرد ـ محیط دارد که از یادگیریهای ضمنی ناشی شدهاند. در پایان نیز پیشنهادهایی برای اثربخشی بیشتر برنامههای آموزش اخلاقی مطرح شده است.در این مقاله با اشاره به سیر تاریخی نزاع واقعی یا پنداری بودن «تعارض اخلاقی» و ادله طرفین، به تحلیل مفهومی قیود و نشانههای یک مورد تعارض اخلاقی واقعی پرداخته و اثبات میشود که حل نزاع واقعی یا پنداری بودن دوراهههای اخلاقی، بستگی به این دارد که مفهوم «باید» قابل تحویل به مفاهیم مندرج در آن باشد یا نه.در صورت تحویل مفهوم «باید» به «دلیل»، میتوان از توجیه تکالیف، قابلیت ارزیابی و سنجشپذیری آنها سخن گفت.«گریزناپذیر بودن تخلف اخلاقی»، «ملغی نشدن» هیچیک از دو الزام ازسوی دیگری، «وجود تناقض» و «پسماند اخلاقی» ازجمله قیود مهم و نشانههای اختصاصی یک تعارض واقعی شمرده شدهاند.
خلاصه ماشینی:
(Rest, 1986) مسلما یادگیری مستقیم و استدلالی، بخشی از یادگیریهای ما را ازجمله در حیطه اخلاق تشکیل میدهد؛ اما آیا همه اعمال اخلاقی با این فرایند انجام میگیرند؟ در زمینه سنجش سطح اخلاقی افراد، تحقیقاتی براساس سطوح رشد اخلاقی کولبرگ انجام گرفته و نتایج حاکی از این است که زمانی که سطح اخلاقی افراد از طریق مصاحبه ارزیابی میشود ـ که نیاز به بیان مفاهیم دارد ـ فقط تعداد کمی از افراد نشان میدهند که به استدلال فراقراردادی دست یافتهاند (Snarey, 1985) و البته همین افراد اندک هم عموما فلسفه خواندهاند؛ اما وقتی دانش ضمنی مصاحبهشوندگان ـ که فعلا در دسترس نیست و در موقع لزوم فراخوانده میشود و مورد استفاده قرار میگیرد ـ سنجیده شود ـ مثلا از طریق سؤالات چندگزینهای که ترجیحات افراد را میسنجند ـ تعداد خیلی بیشتری از پاسخدهندگان، اخلاق فراقراردادی را نشان میدهند.
(Rest, 1986) مسلما یادگیری مستقیم و استدلالی، بخشی از یادگیریهای ما را ازجمله در حیطه اخلاق تشکیل میدهد؛ اما آیا همه اعمال اخلاقی با این فرایند انجام میگیرند؟ در زمینه سنجش سطح اخلاقی افراد، تحقیقاتی براساس سطوح رشد اخلاقی کولبرگ انجام گرفته و نتایج حاکی از این است که زمانی که سطح اخلاقی افراد از طریق مصاحبه ارزیابی میشود ـ که نیاز به بیان مفاهیم دارد ـ فقط تعداد کمی از افراد نشان میدهند که به استدلال فراقراردادی دست یافتهاند (Snarey, 1985) و البته همین افراد اندک هم عموما فلسفه خواندهاند؛ اما وقتی دانش ضمنی مصاحبهشوندگان ـ که فعلا در دسترس نیست و در موقع لزوم فراخوانده میشود و مورد استفاده قرار میگیرد ـ سنجیده شود ـ مثلا از طریق سؤالات چندگزینهای که ترجیحات افراد را میسنجند ـ تعداد خیلی بیشتری از پاسخدهندگان، اخلاق فراقراردادی را نشان میدهند.