چکیده:
تمثیل یکی از صور خیال است و یکی از انواع تشبیه به شمار میآید. از آنجا که مشبهبه در تمثیل معمولا حسی و ملموس است، میتوان از ظاهر آن پی به واقعیتهای اجتماعی برد. ادبیات عرفانی ما قسمت عمدهای از گنجینة ادبی ما را شامل میشود و عطار و مولانا کوهموج این دریای عظیم ادب عارفانه هستند. با نگاهی به تمثیلهای این دو شاعر بزرگ میتوان از ورای آموزههای عرفانی و با دقت در ظاهر داستانهای آنان، به واقعیتهای جامعة قرن ششم و هفتم هجری پی برد. اگر چه محور ادبیات عرفانی، به ویژه در شعر این دو شاعر، برتری عالم غیب بر عالم شهادت است، باز هم میتوان از ظاهر تمثیلها و انتخاب موضوعاتی که پیامهای عرفانی دارند، اجتماع شاعر را شناخت، زیرا اگر تمثیل را مشبهبهی ملموس برای مشبهی معقول بدانیم، شاعر ناگزیر است از حکایات و داستانهایی به عنوان مثل استفاده کند که برای مخاطبان او شناخته شده باشد؛ پس انتخاب چنین تمثیلهایی خواننده را به فهم اوضاع و احوال اجتماعی شاعر از ورای آموزههای عرفانی و تجربیات شخصی عارفانه نایل میکند
خلاصه ماشینی:
"اگر چه در این تمثیل عطار بر آن است تا یکی از محوریترین آموزههای عرفانی، یعنی تسلیم دربرابر حق را مطرح کند، اما از ظاهر این داستان، فقر و برهنگی مردم عادی، به ویژه این شوریدگان، را میتوان دید: مگر دیوانهای پرشور برخاست برهنه بد ز حق کرباس میخواست (عطار 1338ب: 117) در حکایتی دیگر از مصیبتنامه، بهلول ـ یکی از مشهورترین عقلای مجانین ـ با طنزی گزنده، ظلم هارون را به او گوشزد میکند و بدینترتیب عطار از زبان بهلول ظلم و بیعدالتی ناشی از سوء حاکمیت را نشان میدهد: ناگهی بهلول را خشکی بخاست رفت پیش شاه از وی دنبه خواست آزمایش کرد آن شاهش مگر تا شناسد هیچ باز از یکدگر گفت شلغم پاره باید کرد خرد پاره کرد آن خادمش و پیش برد اندکی چون نان و آن شلغم بخورد بر زمین افکند و مشتی غم بخورد شاه را گفتا که تا گشتی تو شاه چربی از دنبه برفت این جایگاه بی حلاوت شد طعام از قهر تو میبباید شد برون از شهر تو (عطار 1338الف: 114) در مصیبتنامه حکایت دیگری از دیوانهای با انوشیروان آمده است.
اگر چه محور ادبیات عرفانی، به ویژه در آثار این دو شاعر گرانمایه، برتری عالم غیب بر عالم شهادت است، باز هم میتوان از ظاهر تمثیلها و انتخاب موضوعاتی که حامل پیامهای عرفانی هستند، اجتماع شاعر را شناخت، چه اگر تمثیل را مشبهبهی ملموس برای یک مشبه معقول بدانیم، شاعر ناگزیر است از حکایات و داستانهایی به عنوان مثل استفاده کند که برای مخاطب او شناخته شده باشد."