چکیده:
صدرالمتألهین، براساس مبانی اصالت، وحدت و تشکیک وجود، عشق را مساوق هستی شمرده و آن را برحسب مراتب وجود، در تمامی ذرات عالم، جاری دانسته است. او عشق را از نهادههای الهی در ذات آدمی برمیشمارد و آن را سرشار از حکمتها و مصلحتها میداند. گرچه تبیین عشق، بر مبنای اصالتالوجود، از شاخصههای تفکر صدرایی بهشمار میرود، پیش از او، ابنسینا نیز در «رسالةالعشق» خویش، به تحلیل وجودی عشق، بیان احوال و اطوار آن پرداخته است که تا حد زیادی با نگرش عرفا در این باب، مناسبت و همسانی دارد. صدرالمتألهین شیرازی، در تحلیل عشق، از نظر شیخالرئیس در این رساله، بهرههای فراوان برده است. مساوقت عشق با وجود و خیر، تشکیک در عشق، اثبات عشق و شوق در هیولا، تبیین عشق در نفوس نباتی و حیوانی، اثبات عشق در وجود حضرت احدیت و تشریح محاسن و برکات عشق مجازی انسانی، از جملۀ این تأثیرپذیریها است.
Mulla Sadra Shirazi by his fundamentals like fundamentality of existence، existential gradation and the unity of being، believes that love equals being and explains how the love moves in all particles in the universe. He maintains that love is divine nature of human existence and it is full of wisdom and expediency sees. Although the description of love by the theory of Fundamentality of existence is of the features of Sadra’s philosophy، Ibn Sina before him has presented the subject of love in “Risalah al Ishq” and its particles that is similar to sages and gnostics’ point of view.
He has been affected by Avecina’s view point of love.his transcendent wisdom is based on principles and fundamentals which are less known before him as a philosophical system infrastructure. Fundamentality of existence، existential gradation، equivalence of being with science and life، change in substance، unity of reason، rational and reasonable، connective being، are some of the fundamental principles of Sadra's wisdom. This paper examines the position of these fundamentals bases on Mulla Sadra's knowledge of love.
خلاصه ماشینی:
"از این رو، همان گونه کـه وجـود در مراتـب ماهیـات اعم از مجرد و مادی سریان دارد و بر تمام ماهیات ممکنه ، گسترده شده ، عشق نیـز، بـر حسب مراتب وجود، در همۀ موجودات عالم و در جمیع ذرات ، ساری اسـت [٩، ص ٢٩].
او بر این مطلب تأکید میکند که هراندازه بر میزان خیریت افزوده شود، بر استحقاق معشوقیت نیز افزوده خواهد شد؛ زیرا چنانکه بیـان گردیـد، خیـر فـینفسـه ، معشـوق و محبوب است ؛ پس «با افزایش خیریت و نیکویی چیزی، معشـوقیت و مطلوبیـت آن نیـز افزون میشود و هرچه میزان خیریت بالا رود، میزان و مقیـاس عاشـقیت نسـبت بـه آن نیز، بیشتر میشود» زیرا چنانکه گذشت ، خیر عاشق است و بـه انـدازٔە افزونـی خیریـت ، عاشقیت نسبت به آن نیز، افزایش مییابد [همان ، ص ٣٧٧]؛ بنابراین ، هرجـا کـه عشـق است ، خیر است و هرجا که خیر است ، نشانی از عشق وجود دارد.
بنـابراین ، بـر اساس تشکیک وجود، عشق قوای نباتی نیز، عشقی اختیاری است نـه طبیعـی، و افعـال صادره از قوای نباتی، اگرچه همواره و از ابتـدا، تـا رسـیدن بـه غایـت خـویش ، اسـتمرار مییابد و آن ها هرگز قصور نمیورزنـد، ایـن افعـال از روی اراده ، اختیـار و قصـد، ناشـی میشوند؛ چرا که همۀ هستی از حیات ، علم و اراده بهره مند است و حیات ، شـعور و ارادٔە هر موجودی، به حسب مرتبۀ وجودی و درجۀ هسـتی آن شـدت و ضـعف مـییابـد [٩، ص ١٧٢ و١٧٣]."